دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

بعضی ها هم هستند که اخلاق میدانند ولی اخلاقی نیستند. منظورم کسانی است که خوب میدانند چطور باید اخلاقی زیست ولی توان آن را ندارند. ظرفیت و اندازه آدم ها را البته که دانسته هاشان بیشتر میکند ولی این حدی دارد. لذا بعضی را میبینیم که رفتارشان آزار دهنده است و اگر اعتراض کنی خوب بلدند که ماست مالیش کنند چون از قبل خوب میدانسته اند که کارشان زشت است و لذا برای توجیه و بهانه تراشیش هم آماده کرده اند. پوچی تمام دانسته های این ها را در شرایط فشار و سختی، از عکس العمل هاشان میشود شناخت. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۶

با دو پا روی سینه دموکراسی نوزادمان ایستاده اند. پایی از طرف سیاسیون قدرت طلب و تمامیت خواه و پایی هم از طرف جایی که به قول رئیس جمهور نباید اسمش را برد. بگذارید هر چه میخواهند بگویند و هر طور که میخواهند تفسیر کنند. سهم ما شرکت در انتخابات است تا اصلاح کامل...

نامه خوب دکتر رنانی را خطاب به فقهای شورای نگهبان بخوانید:

آینده ایران در دستانی لرزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۵۶

به نظر میرسد که انتشار مطالب صفحات مستقل بدون اشاره به منبع اصلی، کاری است ضداخلاقی و از آن بدتر انتشار مطالب است به نام صفحه ای دیگر ...

صفحه ای به نام دوستداران فلسفه در تلگرام بسیاری از مطالب پیج اینستاگرام daily_dialectic یا همان وبلاگ dialectic.blog.ir را به همین شیوه منتشر میکند. نام خود را هم دوستداران فلسفه گذاشته اند دوستدار فلسفه اش را نمیدانم اما چیزی که روشن است اینکه حتما دوستدار اخلاق نیستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۶

یادم میاد دوران دبیرستان یه همکلاسی داشتم که اعتقادات کاملا متفاوتی داشت و من همیشه با دید تحقیر و با یه حس بد نگاهش میکردم. اما حالا که درست نگاه میکنم میبینم که ایشون نسبت به من در سطح بالاتری بوده، و این من بودم که پایین تر بودم. چرا که اعتقادات ایشون مبتنی بر یک معرفت و یک انتخاب بود در حالی که من فقط بر اساس خوب و بد برامده از جامعه اطرافم و بصورت منفعلانه اعتقاداتم رو انتخاب کرده بودم. معرفت و انتخاب حتما از انفعال و جزمیت با ارزش تر و انسانی تره...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۷

به نظرم میرسد که موضوع جنسیت فقط در مسائل فیزیولوژیک خلاصه نمیشود. درست که نگاه میکنم اساسا دو نوع مختلف از انسان ها را میبینم. نمیتوانم بگویم که دو نوع کاملا مختلف هستند که به خاطر شباهتشان هر دو را انسان نامیده ایم -چون این را افراط میدانم- ولی دونوع مختلف از طرز تلقی و تفکر و دو نوع مختلف از جهان بینی را تشخیص میدهم. 

زنان اساسا جهان را متفاوت از مردان می بینند و طرز بینش و اندیشیدنشان مختلف است. 

من اگر زن بودم -حالا که تساوی در حق حضور و تصاحب جایگاه های اجتماعی وسیاسی مطرح شده و حتی تا جاهای خوبی هم عملی شده- این بینش و نگرش فلسفی و جهان بینی زنانه را هم پیگیری میکردم. حالا که همه فلاسفه و تئوری پردازان موثر و عمیق تاریخ مرد بوده اند نوبت زنان است که جهان را از زاویه زنانه شان ببینند و تفسیر خود را ارائه دهند. الان نوبت به مرحله ای رسیده که زنان با افتخار تمام آنچه ماهیت زنانه شان را میسازد بی هیچ ترس و ملالی بروز دهند. زن بودن دیگر الان یک انسان بودن دست دوم تلقی نمیشود و این را باید همه زنان بفهمند، باور کنند و بخشی از زندگیشان را بر این اساس بسازند. به نظرم الان زمان آن است که زنان از زاویه خودشان جهان را نگاه و تفسیر کنند و این وابستگی فلسفی به مردان را کنار بگذارند. من مطمئنم که جهانی کاملا متفاوت و چه بسا نزدیک تر به خیر تفسیر خواهد شد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۱۰

آدم های پیاده رو یا دیوارهای پیاده رو؟!

گاهی این ها را قاطی میکنم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۰

مهدی اخوان ثالث رابیشتر از این جهت دوست دارم که بخش بزرگی از معرفت و حکمتش را از دل مردم عادی میگرفت. به نظر میرسد خیلی بین مردم بوده و خیلی از آن ها می آموخته و الهام میگرفته.

کتاب "زندگی میگوید اما..." را در زندان نوشته و این کتاب فقط به نوعی عمیق شده بخشی از خاطرات و گفتگوها و حوادث پیش آمده در زندان با محوریت "شاتقی زندانی دختر عمو طاووس" می باشد. این کتاب را حتما بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۳۶

در هر حال انسان خردمند کاری با حکومت و سیاست ندارد. مشارکت سیاسی فقط  موجب گرفتاری است و اوقاتی را از انسان می­گیرد که می­توان در جستجوی لذت روحانی بهتر از ان استفاده کرد. -نظر اپیکوریان درباره سیاست-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۷

سفر یکی از مهمترین منابع معرفتی انسان هاست. اما  به نظرم میرسد که مهمترین بخش آمادگی برای یک سفر خوب انتخاب همسفر و البته کسب مهارت سفر است.

آدم های خوش سفر:

اول از همه برای سفرشان دلیل و هدف دارند.

بعد از آن و قبل از سفر راجع به مسیر و جاهایی که باید دید برنامه ریزی میکنند.

همیشه لبخند میزنند. حتی وقتی کارها خیلی سخت میشود. 

همیشه آماده به انجام کارها هستند، ظرف ها را میشویند، آتش را روشن میکنند، در پخت غذا کمک میکنند، چیزها را از ماشین می آورند و ... . 

همیشه خوش برنامه اند، سر قول و قرارشان میمانند و کسی را معطل خودشان نمیکنند.

وقتی با نظرشان مخالفت میشود اخم و تخم و غر و لوند نمیکنند.

بحث های ناراحت کننده و بی مورد پیش نمیکشند.

آدم های خوش سفر در سفر تا میشود لذت می برند و تجربه کسب میکنند و نمیگذارند اتفاقات بی ارزش، سفر را خراب کند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۲

مرگ اکثر قریب به اتفاق ما آدم ها هیچ اهمیتی ندارد. هیچ اتفاقی نمی افتد. نمی دانم تا بحال به این موضوع فکر کرده اید با نه! این همه آدم میمیرند و هیچ اتفاقی نمی افتد. 

با وجود مرگ به نظرم حیف است که زندگی را خرج هر چیزی کرد. هر فردی باید در زندگی اش یک هدفی را انتخاب کند و برایش بجنگد. شهود بهترین مرجع برای فهم ارزشمندی آن هدف است و معرفت حاصل از مشاهده بهترین راه پروش شهود و بهترین راه های مشاهده گری، سفر است و کتاب و دیدن فیلم های خوب و البته دوستی با کسانی که از آخر دنیا برگشته اند.

#سفر#کتاب_خوب#مشاهده#شهود#هدف#زندگی#مرگ#دیالکتیک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۴۸

به نظر میرسد مهمترین ویژگی تمدن غربی که باعث گیرایی و پذیرش خیلی گسترده و آسانش شده، عینی بودن و قابل لمس بودنش است. 

درست در نقطه مقابلش، ادیان و کلا تمدن های شرقی است که وجهه های انتزاعی زیاد دارند و درک و لمسشان صبر و حوصله زیادی میخواهد...

حتما میدانید که طبیعتا آدم ها مفاهیم عینی را خیلی راحت تر از مفاهیم انتزاعی میفهمند و میپذیرند. 

فیلم ها و تصاویر، محصولات قدرتمند تبلیغاتی، موسیقی ها و سخنرانی ها، دست آوردهای صنعتی و رفاهی، ساختارهای قدرتمند مدیریتی و اداری، پیشرفت های پزشکی و بهداشتی و همه و همه به شدت قابل لمس و دم دستی اند. 

حتما تصدیق میکنید که حضور یک تلویزیون در یک خانه، بارها و بارها بیشتر از موعظه ها،داستان ها، افسانه ها و کتاب های قطور و بلند عرفانی شرقی، قابل لمس و ارتباط است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۸

"اگر فیلسوفی وحدت خدا را از راه عقل اثبات کرده و به آن اعتقاد داشته باشد و در عین حال نداند که خدا سه شخص در یک ذات است، وحدتی را به خدا نسبت میدهد که وحدت الهی نیست." -قدیس بوناونتورا-

اهمیت این جمله در این است که نشان میدهد  ذهن مردان دین عرصه فلسفه محض نیست. آن ها تا جایی به فلسفه میپردازند که بتوانند با آن در مقابل خودش از دین دفاع کنند و برای مبانی دینشان تبیین عقلانی بتراشند.

تصویر: میخ هایی که میخواهند  چکششان را بکشند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۵۹

آدم اخلاقی باید اول از همه پیش درگاه خودش روسفید باشد. آخر محال است کسی خودش را دوست نداشته باشد و محال است کسی از وجود خودش خرسند نباشد و بتواند به دیگران خوبی کند...واقعا نمیشود...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۸

بنیاد نهادن تمدن بدون غارتگری همان قدر دشوار است که نگاهداری تمدن بدون برده داری ج2-ص14

 هیچ تمدنی زاییده آب و هوا نیست ج2-ص6

هر ملتی رواقی زاده میشود و اپیکوری میمیرد ج-2-ص26

 مدنیت در کلبه برزگر آغاز میکند و در شهر به گل مینشیند وبار میدهد ج1-ص5

 نژاد تمدن را نمیسازد بلکه این تمدن است که اقوام و ملل را خلق میکند. ج1-ص5

-از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۱:۱۰

آیا اعتقاد داشتن به یک مجموعه از معتقدات فلسفی مثل اعتقادات برامده از یک دین خاص یا یک فلسفه خاص بهتر است یا کلا بی اعتقادی نسبت به همه فلسفه ها؟

سوای اینکه آیا شق دوم ممکن است یا نه، قطعا اعتقاد و از آن بالاتر، ایمان به یک اعتقاد مجموع، انسان را از سردرگمی ها و دلشوره های عمیق فکری رهایی میدهد و او را از پرداختن یک تنه به سوالات عمیق و رنج آور فلسفی آزاد میکند. این برای اکثریت مردم حتما بهتر است تا خیلی راحت  پاسخ سوالاتشان را مثلا از یک فیلسوف یا مرد دینی بپرسند و خلاص شوند. اما عده ای دیگر هستند که این ها را مانند افیون ها و مسکرات موقتی  ذهن میدانند که مسکن موقتی آلام ذهنی برامده از پرداختن به سوالات فلسفی است

.این ها رنج میکشند، مگر اینکه ندرتا به یک سری معتقدات محکم تر -لااقل برای خودشان- برسند که خیلی به ندرت هم پیش میآید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۷

کتاب به عنوان یک مفهوم کلی، مقدس ترین موضوع عینی و قابل لمسی است که من تا به حال تجربه کرده ام.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۲

به هر کجا که درست نگاه میکنم حضور پرزور و رنگ رنج را میبینم. محال است این جهان بر اساس فهمی که ما از عدل داریم بنا شده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۲۱:۱۳

من آنچه را که غریزه مینامیم و همه هم به خوبی وجودش را حس میکنیم و تصدیق هم میکنیم عمل طبیعت در ما مینامم. طبیعت با قدرت و آگاهی غیرقابل احاطه ای همه چیز را تدبیر میکند، حذف و اضافه میکند، حرکت میکند، پویایی دارد، با خودش هماهنگ میشود و در نتیجه زنده میماند. زنده البته به معنایی بسیار اعم از زنده بودن ما و امثال ما. به نظر میرسد وجودش و حرکتش بتواند معنای خوبی از زنده بودنش باشد. زایندگی و تبدیل مدامش همان زنده بودنش است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۴

اگر حقیقتی نیست چرا جستجویش هست؟ البته مگر اینکه این یکی یک جور استثنا از قاعده ها باشد که اگر بخواهد چنین باشد هم اول باید باشد!

اما در هر حال من هر چه میگذرد،بیشترحضور یک آگاهی فعال را در اطراف خودم احساس میکنم. ظاهرا کثیر و باطنا واحد. مختار و کامل. البته شاید نشود گفت چطور چیزی هم میتواند مختار باشد و هم کامل! من یکی که نمیتوانم، ضمن اینکه لازم هم نمیدانم که ما همه چیز را بتوانیم تبیین کنیم یا از آن بالاتر حتی درک کنیم...

در هر حال این ها همه حرف است و آن هم راجع به یک حس. بعید میدانم کسی را یارای محیط شدن به چنین معنایی باشد تا بتواند وصفش کند...

پ.ن: این حضور را نمیپرورم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۸

امروز بعد از مدت ها دوباره یه چرخی توش زدم... نخیر! این جعبه هنوز جعبه احمق هاست...

دم همون کتاب و موسیقی و فیلم خوب گرم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۳

ویل دورانت در تاریخ تمدنش مینویسد: تمدن یعنی وقتی مردمی کمی خود را از فکر معاش و قوت و غذا آسوده کنند و به فلسفه و هنر بپردازند. سوای اینکه این نیاز به تدابیر سیاسی و اقتصادی و امنیتی پایدار دارد؛ نهایتا ما انسان های متمدن را از میزان توجهشان به زیبایی لوازم منزل و لباس هایی که میپوشند میشناسیم. از هنرهای دستی و توجهشان به نگارش و استفاده از رنگ در زندگی روزانه...

(نقل به مضمون بود-ج 1)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۱:۴۸
آیا همانطور که ما در رویاهای خودمان حس داریم، میبینیم، میشنویم، درد را میفهمیم و حتی فکر هم میکنیم؛ ممکن است زندگی ما در بیداری هم نوعی خواب باشد؟
به نطر میرسد که این سوال مبتنی بر یک پیش فرض اشتباه باشد. آنچه ما واقعیت و بیداری تعریف میکنیم خودش خودش است. درواقع ما چیزی را واقعیت و بیداری تعریف میکنیم که دیده ایم. نه اینکه چیزی را تعریف کرده باشیم و بعد دنبالش بگردیم که حالا بپرسیم نکند آنچه بیداری مینامیم هم خواب باشد! آنچه بیداری مینامیم بیداری است حتی اگر در حقیقت خواب و رویا باشد؛ و آنچه خواب تعریف میشود هر چه هم که به آنچه واقعیت مینامیم نزدیک باشد باز هم تمام شدنش را درک میکنیم و این با امتداد (دست کم بیشتر) بیداری فرق دارد، لذا دو چیز هست که -1- با هم فرق دارند و -2- ما تفاوتشان را درک میکنیم. 
پس اگر بگوییم نکند آنچه واقعیت مینامیم هم خواب دیگری باشد من میگویم بله ممکن است ولی میپرسم آن خواب دیگر چیست؟ چیزی که نمیدانیم و نشانی از آن نداریم؟ اینطور باشد که پس این ادعا یا احتمالی بی ارزش است و هیچ آگاهی دهنده نیست...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۹:۱۱
چه کتاب خوبی!
پیشنهاد میکنم اگر نوجوان در خانه دارید به جای کتاب های حسنی و دزد ناقلا و از این کتاب های بی ارزش دم دستی، حتما این کتاب رو براش تهیه کنید. 
این کتاب چهل و دو ماده از پیمان نامه حقوق کودک رو که فقط دو کشور جهان اون رو نپذیرفته اند با زبان ساده و اشکال زیبا بیان کرده. ضمنا برچسب هایی هم داره که باید مثل پازل روی تصویرها چسبوند تا تصویرها کامل بشن.
خوندن این کتاب حتما باعث تغییر نگرش نوجوان به خودش خواهد شد...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۱۷:۴۸

یه دفه میدیدی یه نفر داره میکوبه به دیوار که مشدی عبدلا بابا موجشا عوض کو خستمون کرد!!

تا چندتا همسایه اینور اونور با سیم، بلندگو کشیده بودن تا همه با هم گوش کنیم. 

چی میگم؟!

 اون وقتا مردم نونم که کار هر روزشون بود وقتی میپختن، مقید بودن حتما تا داغه به همسایه های اطراف برسونن. شوخی نبود! بالاخره بوش رو شنیده بودن. گاهی که دو تا همسایه با هم نون میپختن هم این قاعده ردخور نداشت...

پ.ن: خاطره ای واقعی از پدربزرگ من از خرید اولین رادیوی آبادی در بیش از شصت سال پیش...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۸:۱۶

بنظرتان برای شناخت یک انسان راهی بهتر از شناخت کتابخانه شخصیش هم هست؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۳

بعید میدانم تا به حال چیزی باارزش تر از خنده ای که بر لب کودکی نشانده ام به چنگم آمده باشد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۹:۳۱

خدای هر کسی همان چیزی است که میشناسد و درک میکند. نه کمتر و نه بیشتر. این خیلی مهم است.

از این بابت فهم این گزاره مهم است که ما گاهی خودمان را برای خودمان به چیزی متفاوت از چیزی که ایمان داریم مومن نشان میدهیم. مثلا خدای کتاب های دینی یا خدای دوستانمان یا هر وصفی از خدایی دیگر؛ و این ها همه زمانی که دچار شری میشویم یا اقبالی به ما رو میکند رنگ میبازد.خدایی که ما میشناسیم در ناخداگاه ماست و زمانی از پشت این پرده سرک میکشد که ما دچار انفعال هستیم و در ناخوداگاه خود قرار داریم...

لذا باید ببینیم چه خدایی را میشناسیم نه اینکه چه خدایی را به ما معرفی کرده اند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۰

اعتماد به نفس پایین، عزت نفس بالا...

وقتی با هم در جایی جمع میشوند بدبختی به بار می آید...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۶

به این دنیا نیامده ایم که از دیگران تایید بگیریم. تایید طلبی بیماری رنج آوری است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۸

وقتی کسی به شما میگوید "مغالطه میکنی"؛ منظورش "غلط کردی" نیست!! هیچ جای ناراحتی هم ندارد...

شاید واقعا مغالطه ای منطقی در کار بوده باشد...

نکته تستی: مغالطه ای هم داریم به نام مغالطه ی "مغالطه میکنی".

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۱۶:۴۲