دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیالکتیک» ثبت شده است

اسطوره ای قدیمی در اروپا هست به نام "بیووُلف". قهرمانی که با دیوها و هیولاها میجنگد. او برای مبارزه با "گِرِندِل"، دیوی که به هنگام جشن های مردم سرزمین دانمارک به آنها حمله میبرد به آن سرزمین وارد میشود، و پس از کشتن گرندل به پادشاهی آن سرزمین میرسد. اما هنگامی که برای مبارزه و کشتن مادر گرندل میرود با سر گرندل باز میگردد و ادعا میکند که مادرش را کشته. 

اما بعد از چند سال هیولایی در قالب اژدها به سرزمین های او حمله می برد که در نهایت ، با تلفات و صرف هزینه های بسیار توسط خود او کشته میشود.

نکته ظریف و زیبای این افسانه قرن هفتمی اینست که بیوولف زمانی که برای کشتن مادر گرندل رفته بود با زنی که مادر گرندل، خود را در قالب آن درآورده بود می آمیزد و اژدها در واقع فرزند خود بیوولف است. در این جای افسانه معنای ایما و اشاره ای بعضی صحبت های پادشاه پیشین آن سرزمین -که خود روزی قهرمانی دیو کش مانند بیوولف بوده- راجع به گرندل روشن میگردد...

این افسانه مرا یاد این اصل اصیل می اندازد که مصیبت ها و شرور موجود در زندگی افراد، حاصل کوتاهی ها و اشتباهات خود آن هاست که جایی در زندگیشان مرتکب شده اند...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۵

درباره "اطلاق" نمیشود به این راحتی حرف زد. درباره هر چیزی که مقید به اطلاق شود هم نمیشود به این راحتی حرف زد. اینطور که بنظر میرسد انسان قوه مطلق شناسی ندارد. درک و فهم امر مطلق -از هر نوعش- نیاز به یک وجهه مطلق دارد. آیا چیزی که دائما در حال صیرورت و تغییر است، میتواند چیزی که هیچ صیرورتی ندارد را درک کند؟ ولی چیزی که در قوه های ادراکی انسان نیست، همین قید اطلاق است. پس ما دو راه را پیش روی خود می یابیم: یا انکار وجود امر مطلق؛ یا انکار توان درک آن توسط انسان.

اما اینجا یک سوال اساسی پیش می آید و آن اینکه ما چه بخواهیم وجود امر مطلق را رد کنیم و چه بخواهیم امکان ادراکش را انکار کنیم باید درباره اینکه از اساس چطور این مفهوم در ذهن ما شکل گرفته پاسخگو باشیم. نهایتا خود کلمه امر مطلق را باید از جایی و از نشانه ای دریافته باشیم و برایش تعریفی در نظر گرفته باشیم وگرنه که خبر از معدومات داده ایم و کاری ممتنع.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۲۳:۴۰

گاهی وقت ها -نمی دانم برای شما هم پیش آمده یا نه- آنقدر طولش میدهی که کار از کار میگذرد. میدانی کار مهمی هست که باید انجام دهی ولی همانطور خشکت میزند. یک جور دلهره خاصی هم همه وجودت را میگیرد. مثل زمانی که بین یک دوراهی مهم گیر افتاده ای و میدانی زمان زیادی برای تصمیم گیری نیست. گاهی حتی کاری هم که بشود گفت کار مهمی است در کار نیست؛ مثل زمانی که میمانی به کسی که سال ها قبل میشناختی و حالا اتفافا دیده ای سلام کنی یا نه! 

اما گاهی هم این گیر کردن ها فاجعه بار می شود. مثل زمانی که میدانی کسی که واقعا دوستش داری، دارد فرصت آخر را برای پیاده شدن از خر شیطان می دهد. میدانی که الان وقتش است که برگردی و نگاهش کنی، که بفهمانی درونت چیز دیگریست و واقعا دوستش داری. اینجاست که اگر وقت را بگذرانی، و برود، کار از کار میگذرد. بد جوری هم میگذرد. تو می مانی و یک حس عجیب که هم به سینه ات فشار می آورد و هم به گلویت اما باز هم میخواهی در پذیرش همین حس هم تعلل کنی و رویش سرپوش بگذاری اما این واقعیت تلخی که گرفتارش شده ای را تغییر نمیدهد...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۲

"آقا برای شما چه فایده ای دارد که پادشاه چین شوید به شرط آنکه آنچه بوده اید را فراموش کنید؟ آیا این عین آن نیست که گویی خداوند در عین حال که شما را از بین میبرد، پادشاهی در چین بیافریند؟"

کتاب دونکن-نوشته لایبنیتس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۳:۴۵

میدانم چیزی که می خواهم بگویم شاید غم انگیز باشد؛ و میدانم که آدمی از مواجهه با هرآنچه که واقعیت حزن انگیزش را برملا میکند گریزان است ولی این چیزی را تغییر نمیدهد... نمیدانم شما هم متوجه شده اید یانه! آدم ها به هم دل میبندند و وابسته میشوند فقط برای یک چیز، آدمها فقط برای تقسیم دردها و رنجهاشان است که به هم میپیوندند. خوب که نگاه کنی آن فیلسوف پیر و منزوی* را محق میبینی که زندگی آدمی را پاندولی بین رنج، و ملال حاصل از رهایی از آن میدید. آدمی همیشه در حال رنج کشیدن است، و تنها عطیه ای که او را قوت عبور از هر مرحله می دهد، امید است. امید گذار از این رنج ها و رسیدن به آرامش، رسیدن به آسودگی و خوشی. لمحه های زودگذری از زمان که اگر اندکی بیشتر به طول انجامد، خیلی زود جای خود را به ملال میدهد؛ ملالی که نقطه عظیمتی میشود برای یک مرحله جدید از رنج. و این دور به ظاهر ناتمام را که زندگی مینامیم ظاهرا فقط مرگ است که پایان میدهد. 

ارزش. شاید تمام ارزش ها برای توجیه و تسکین همین رنج ها و دردها ساخته شده باشد. آری اگر جهانی را بسازیم که برای ما و به مرکزیت ماست؛ دنیای دیگری که درآن خبری از درد و رنج نیست و خدایی را که عاشق ماست و حکیمانه ما را به صبر فرامیخواند؛ شاید تحمل این همه مرارت را آسان تر کند اما چیزی که من درک میکنم و آن را بی هیچ واسطه ای حس میکنم فعلا همین رنج هایی است که در همه جا پراکنده اند...

*منظور شوپنهاور است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۵

براستی کدام دست نوشته ای را از کدام نویسنده ای میشود خوب درک کرد قبل از آنکه نگارنده اش را خوب بشناسی؟ آیا ممکن است به فهم نوشته کسی دست یافت درحالی که نه میدانی چه دغدغه هایی داشته، چه تجارب شیرین و تلخی داشته، چه علایق و وابستگی هایی داشته و از چه چیز هایی متنفر بوده؟ آیا میشود کسی را فهمید در حالی که ندانی در چه محیطی با چه ارزش هایی و با چه اعتقادات و انتظارات عمومی ای رشد کرده و چه تحولات و تغییرات ذهنی ای برایش پیش آمده؟ نوشته های انسان ها را نمیشود از آن ها جدا کرد؛ نوشته های انسان ها قسمتی از وجود و هویت آن هاست که برای همیشه روی کاغذ نقش بسته است و اگر آن نوشته را از آن وجود و هویت خالی کردی؛ از روح و جسم متن کاسته ای؛  و براستی چه خیانتی بدتر از این در حق نوشته و نویسنده می شود کرد؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۹

دیالکتیک را روش خودساخته سقراط میدانند. فارغ از اینکه آیا این مطلب صحت دارد یا نه، دیالکتیک نوشتاری روش بسیار سودمندی در استدلال است. در دیالکتیک خودت را مجبور میکنی که جای طرف مقابل فکر کنی، مجبور میشوی با خودت بگویی: اگر من جای منتقد خودم بودم به چه چیزهایی فکر میکردم و چه چیزهایی برای من سوال برانگیز بود. 

و جالب اینجاست که در این فرایند مجبور هستی به جای آدم های مختلف فکر کنی، مجبوری پایت را در کفش خیلی ها بکنی و نظریه ات را با ارزش ها و قواعد فکری آنها داوری کنی؛ این مدارای آدم ها را خیلی خیلی زیاد میکند.

حالا اگر دیالکتیک گفتاری را در مباحثه و گفتگو انتخاب کنی این میشود نور علی نور! مستقیم با منتقدین هم داستان شدن و هم کلام شدن، کم و کاستی های آدم و نظریاتش را بر آفتاب می افکند. این است که میگویند در تنهایی فکر کردن، آدمی را جسور و شیر صفت میکند اما نشر آن ها ضعف آن ها را برملا می کند و جسارت و شیرصفتی را با تواضع و بینش عمیق تر جایگزین میکند.

دیالکتیک خیلی به اخلاق نزدیک تر است، شاید برای همین باشد که سقراط این همه اخلاقی زندگی کرد و این همه اخلاقی مرد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۳