دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیچه» ثبت شده است

دوستان کتاب چنین گفت زرتشت نوشته نیچه رو حتما باید خوند. چند بار هم باید خوند. از ما گفتن بود...


(زرتشت در هنگام وداع با یاران خود)

...خواهان دانایی نباید تنها عشق دشمنانش را بیاموزد. بلکه باید کینه دوستانش را هم فرا گیرد. اگر کسی تا ابد شاگرد بماند، هرگز چنان که باید به فضل استادش اقرار نمیکند، چرا تاج مرا در هم نمیشکنید؟

شما مرا گرامی میدارید. اما اگر از من روی بگردانید، چشم به راه چه مصیبت ناگواری خواهید بود؟ برداشتن یادمان ها خطرناک است. پس مبادا این تندیس آویخته بر شما فرو افتد و کارتان را یکسره کند.

میگویید به زرتشت ایمان دارید.این چه اهمیتی دارد؟ میگویید شما مومنید. مومنان به چه می ارزند؟ پیش از آنکه شما مرا بیابید. هنوز کسی از آن ها خود را نجسته بود. همه مومنان اینچنین اند. ایمان چیز بزرگی نیست. بنابراین از شما می خواهم که مرا وانهید؛ تا خود را بیابید و تا هنگامی که همگی مرا انکار نکرده اید، به نزدتان باز نخواهم گشت...

-چنین گفت زرتشت-نیچه-کتاب اول

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۴۱

خندیدن همیشه همراه نوعی غفلت است. آدم ها وقتی میخندند دیگر به خودشان فکر نمیکنند. خندیدن یک جور مستی و یک جور از خودبیخودی خاص است. 

چیزی در درون آدم پیدا نمیشود که بتوان به آن خندید و اتفاقا بر عکس آنچه در درون آدم هاست معمولا از جنس تردید و ابهام است و اصلا هم خنده دار نیست؛ معمولا غم انگیز و دلهره آور است؛ لااقل قطعا جدی تر از آن است که کسی را بخنداند. مردم هم برای همین است که کسانی را که باعث خنده می شوند دوست دارند. آن ها هر چیزی را که باعث سرگرمیشان میشود دوست دارند؛ چون از این طریق حداقل چند لحظه ای از خودشان دور میشوند و دچار نوعی نسیان لذت بخش میشوند. اینست که نیچه انسان را ناگزیر به اختراع خنده میداند. وگرنه این همه ابهام ملال آوری که در عالم هست جز رنج چیزی نمی افزاید...

همچنین بخوانید خنده-خندوانه

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۰

این روزها از سیبیل های نیچه آویزان شده ام. مرد خیلی خیلی مدرن. اصلا پدر مکتب بعد از مدرن. کسی که خیلی زیاد زودتر از زمانی که باید به دنیا آمد و خودش هم این را خوب می دانست و زیاد هم می گفت. کسی که نیمی از عمرش را مریض احوال بود و بیناییش گاه تا کوری مطلق میرسید و هیچ چیز هم بیش از همین کوری های دوره ایش آزارش نداد. مردی که وقتی دست به قلم میشد درست مانند اینکه برش وحی شود چنان استوار و با یقین و چنان عمیق و ماورایی مینوشت که سابقه اش فقط در پیامبران ابراهیمی پیدا میشود. مردی که به همه چیز می خندید و آنقدر هم خوب میخندید که جهانی را به خنده واداشت؛ بی خبر از آن که او به همان جهان و همان جهانیان بود که میخندید. مردی که یازده سال آخر از پنجاه و شش سال زندگیش در روان پریشی محض گذشت...

نیچه...پیامبر دوران مدرن بود. مبشر و منذر هزاره سوم. کسی که در مدرن بودن هر چه میروی باز هم یک گام جلوترش می یابی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۹

کدام خدا مرده است؟ کدام نیک و بد وجود ندارد؟

نیچه اعتقاد خود را به مسیحیت زمانی که دانشجو بود از دست داد. اما این کدام مسیحیت، کدام خدا و کدام نیک و بد بود که اینطور او را دلزده میکرد؟

مسیحیتی که زاده ذهن ضعیفان و ناتوانانی است که ضعف و ناتوانی را فضیلت جلوه می دادند.

خدایی که حامی ضعیفان و ناتوانان است و روزی جای آنان را با توانگران و اقویا عوض خواهد کرد و حساب آن ها را خواهد رسید!

خیر و شری که واقعی نبود؛ حاصل ذهن راحت طلب ضعیفانی بود که به جای تلاش برای بهبود اوضاع خود، تلاش میکردند وضعشان را خیر توصیف کنند و حال دیگران را -که اگر بشان تعارف میشد در قبولش تردیدی نداشتند- شر جلوه دهند.

پ.ن: داستان مفصلی است که فقط اشاره شد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۶

جوانم، بی تجربه و از سر راه آمده. سبک بار هم هستم، که میگویند برای رسیدن سبک بار باید بود. اما دلی آورده بودم که هم عمیق است، هم وسیع. می خواستم عشقی به زلالی آسمان کوهستان و پاکی چشمه هایش نثارتان کنم اما رخصتی ندادید. شاید فکر کردید صدقه میدهم. نه! "هنوز آنقدر مسکین نشده ام که به کسی صدقه بدهم"*.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۲

دریا که آرام است و یک قایق سواری آرام و بی خطر را تجربه میکنی، حس خوبی دارد، یک حس همراه با آرامش و خوشی. شاید حتی گاهی به مواج شدن دریا هم فکر کنی و با خودت هم بگویی مشکلی نیست. اما آن وقت که اقیانوس درست شبیه تپه ماهورهای شنزارها، بالا و پایین میرود و گاهی که کشتی در قعر، و در بین چند دیوار سیاه رنگ وحشی و خشمگین آب قرار میگیرد ک از هر سو به دیوار قایق هجوم می آورند؛ آنوقت است که فرق قایق رانان مدعی و مردان حقیقی دریا معلوم میشود.

این را گفتم که الان ذهنم درست شبیه همان دریای وحشی، متلاطم شده و من هم درست شبیه قایق رانان مدعی اما وحشت زده در بین هجوم این افکار و اندیشه های تازه رسیده، ترس از غرق شدن دارم. 

خیلی سخت است وقتی کسی که برایش خیلی احترام قائلی به تو بگوید فرزندم! چطور فکر میکنی اگر نه غایتی، نه وحدتی و نه حقیقتی در این دنیا واقعیت داشته باشد؟

و تو پاسخ بدهی شما چه فکر میکنی وقتی این همه کسی را تهی میکنی؟ چنان تهی که دیگر نه هدفی، نه این دنیای به هم پیوسته ای و نه آن دنیای دیگری که به این دنیایش معنی بدهد برایش می ماند. 

و او پیش گویی میکند که: و حتما الان این اخلاق است که میخواهی وارد زندگیت کنی و همنشینش شوی؟

و من متحیر میمانم و قبل از اینکه خودم را جمع کنم تا بپرسم چطور...؟

میگوید: این یک قانون است فرزندم. هر چه انحصار طلبی امر متعالی در زندگی آدمی کم رنگ تر میشود اخلاق رنگ بیشتری پیدا میکند؛ و از اساس این راستی و راستینگی است که آن سه مؤلفه به ظاهر بدیهی را اینچنین بیرحمانه نقد میکند. راستی برخاسته از اخلاق...

پ.ن: تمام فیلسوفانی را که آشنا شدم، قابل احترام و اثر گذار بودند، اما نیچه آرامش را از انسان میگیرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۳:۱۰


برنامه خندوانه و تجویزهای گاه و بیگاهش برای خندیدن های حتی تصنعی و ساختگی رو که نگاه میکنم یاد این قطعه از نیچه می افتم:

شاید من بهتر از هر کس بدانم که چرا تنها انسان است که میخندد:او تنها، چنان ژرف رنج میبرد که از اختراع خنده ناگزیر بوده است. بدبخت ترین و غم ناک ترین، چنان که میباید، شادترین جانور است.

(اراده معطوف به قدرت-نیست گرایی اروپایی-نیچه)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۹

جمله شاهان بنده ی بنده خودند

جمله خلقان مرده ی مرده خودند

این داستان کشش و کوششی است که یکی از قوانین و اسرار این دنیاست.اما گاهی،همین موضوع مشکل بزرگی میشود در صاحبین افکار؛ زمانیکه آنها خودآگاه و حتی ناخودآگاه بدنبال جلب نظر عوام، جلب رضایت آن ها را وجهه نظر خود قرار میدهند. این مستقیما اصالت محتوا اعم از فکر یا هنر یا علم یا هر چیزی که ارائه میشود را نشانه می رود. اتفاقی که در واقعیت می افتد اینست که صاحبین فکری که قرار بود پیش گام مردم و منتقد افکار و آداب و رسوم و رفتار آن ها باشند الان درست بر عکس دنباله رو توده مردم شده و مثل دلقک های سیرک، باعث سرگرمی آن ها. البته اگر خوش شانس باشند در کوتاه مدت حسابی هم سرشان شلوغ میشود و اقبال تمامی پیدا میکنند ولی همین که دیگر سرگرم کننده نبودند رها میشوند، نه باقی میمانند و نه اثری باقی میگذارند.

کتاب "جهان همچون اراده و تصور" را که بزرگترین اثر شوپنهاور است تا سی سال نه کسی خواند و نه توجهی را جلب کرد اما ناگهان جهان فهمید که اندیشه ای را در آن کشف و فهم میکند که بسیار ناب است و باید هر چه زودتر همه آن را بشناسند. یا کتاب های نیچه را که تا چندین و چند سال بیش از چند هزار نفر نخوانده بودند ناگهان میلیون ها میلیون نسخه از آن ها در پیش چشمان متحیر اهل فکر -در همه سطوح آن- دست به دست شد. نیچه ای که در عرصه تفکر چنان می تاخت که تصورش را هم نمیتوان کرد و در این راه نه به تابوها نه اعتقادات و نه به مقدسات هیچ گروهی از مردم هیچ وقعی نمیگذاشت و چنان آزاده نقد میکرد که هیچ قید و بندی را نمیتوانستی برایش قائل شوی؛ یا شوپنهاوری را که تمام عمر را در تنهایی سر کرد و جهان در فکر و نظرش با جهانی که برداشت عوام و خواص زمانه اش بود زمین تا آسمان متفاوت بود؛ اما نه آن تنهایی و نه آن تفاوت ها هیچ کدام او را از نظر و معتقداتش منصرف نکرد؛ و الان من و تو باید با چنان اشتیاق و تحیری به آثارش توجه کنیم که حتی درک اینکه روزگاری چنان مهجور بوده اند در ذهنمان نگنجد.متفکرین نباید اصالت نظر خود را فدای جلب توجه "بسیار بسیارتر از بسیاران" (تعبیری که نیچه برای عوام استفاده میکرد) کنند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۳

همه دین هایی ک دیده ام ادعای نجات بخشی بشر را دارند، اما آیا برای نجات بخش بودن نیاز به گرفتارانی که در نجات خود ناتوانند نیست؟ دین به وجود این آدم های گرفتار حقیر نیاز دارد. پس طبیعیست که گاهی -برای بقای خودش هم که شده- دستش را در تولید این آدم ها باز میگذارد. دین ها اول باید مردم را گناه کار کنند تا بعد بتوانند قهرمان وار آن ها را از زیر بار این گناهان نجات دهند، اول باید آن ها را جهنمی کنند تا بعد قهرمان وار بیایند و با خرید گناهانشان آن ها را نجات دهند و به بهشتی ک تصویر میکنند بازگردانند. دین همیشه بین آدمی و خودش جنگ میسازد، بین خیر و شر خودساخته ی القا کرده در ذهن مردم زودباور، جنگ های اساطیری می سازد و گاهی خیر و گاهی شر را پیروز میکند، آدمی را از آنچه باید باشد به جنگجویی ک دائما در حال جنگ با خودش است و دارد از خودش کم میکند بدل میکند. انسان هایی می سازد ک از شر گناهان دین ساخته، به دین نیاز همیشگی حس میکنند. در تولد و زنده ماندن و مرگ و حتی پس از مرگ، و بزرگی ادعا را باش! که حتی در زندگی پیش از دنیا هم او را به خود وابسته معرفی میکند. دین همه چیز را برای خود میخواهد...

==========================

نقل به مضمون نظر نیچه درباره دین.

البته نیچه این مطالب را درباره دین مسیحیت بیان میکند...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۵