دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فهم» ثبت شده است

دو نوع چیز داریم:

1-یه چیزایی

2-خیلی چیزا

همیشه یادمون باشه که ما حداکثر میتونیم "یه چیزایی" رو بدونیم، و همیشه "خیلی چیزا" هست که نمیدونیم...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۷

یک واقعیت حتمی و بسیار شگفت انگیز:

آدم ها هر چه بیشتر و عمیق تر میفهمند بیشتر به سکوت وادار میشوند...

عمدا از کلمه "وادار" استفاده کردم چون وقتی اهمیت فلسفه ای که پشت هر نظریه و گفته ای هست رو فهمیدی میبینی که تا فلسفه ای که طرف مقابلت قائله رو ندونی قطعا نمیتونی باش هم کلام بشی. تا ندونی چه چیزهایی برای فرد مقابل بدیهی هست و چه چیزهایی و با چه روش هایی نیاز به استدلال و استنتاج داره اصلا یک جمله از فرد مقابلت رو نخواهی فهمید.

یک توصیه از این حقیر: فلسفه را در تاریخ فلسفه بخوانید باشد که رستگار شوید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۱

سوال: چه میشود که انسان در اندیشه خود خطا میکند؟
پاسخ دکارت(نقل به مضمون): اینجا پای تقابل مرزهای "اراده" و "فاهمه" به میان می آید. اراده انسان نامتناهی است و متعلق چیزهایی است که فهم انسان هنوز به آن ها نرسیده و حتی عقل انسان نمیتواند آن ها را درک کند. اینجاست که انسان اگر توجه نکند به سادگی دچار خطا میشود.
شرط عدم ارتکاب خطا در اندیشه حکم درباره اموریست که نزد عقل واضح و متمایز از دیگر چیزها هستند.
دقت شود که اراده به ما هو اراده چون ساخته خداست باعث خطا نیست. بلکه این استفاده نادرست ما از اختیار است که باعث صدور حکم نابجا در اموری میشود که نه برای ما واضح اند و نه متمایز...
پ.ن: واضح بودن یعنی عقل مفهوم را به روشنی و بی ابهام و تردید درک کند. متمایز بودن یعنی مفهوم، نزد عقل از دیگر مفاهیم و ماهیات کاملا جدا درک شود. ممکن است چیزی واضح باشد ولی متمایز نباشد ولی برعکس آن ممکن نیست...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۲

"معرفت" را به شناخت معنا میکنند. اما بنظر میرسد، معرفت در بین مردم معنی دیگری هم دارد که اتفاقا خیلی ارزشمند و محترم است.

آدمِ با معرفت را آنطور که من فهمیدم به کسی میگویند که هم شناخت و "تجربه" زیادی از دنیا و جامعه دارد و هم درکِ "فهم" دیگران را. فهمیدن دیگران هم البته ریشه در همان تجربه دارد ولی بعضی ها در این کار یک نوع مهارت ویژه ای دارند که حتی گاها مادرزادی است چون برای درک وضع دیگران حتما هم لازم نیست دقیقا همان شرایط را تجربه کرده باشی؛ میشود با کمی مهارت شرایط نزدیکی که از سر گذرانده ای را تسری بدهی.

آدمِ با معرفت چون دیگران را میفهمد و شرایطشان را تجربه کرده "کمک" می کند. یعنی چون شرایط را درک می کند برایش "اهمیت" دارد، انگار خودش را در آن شرایط میبیند و از خودش که بیرون از شرایط است انتظار کمک دارد پس انگار که قرار است به خودش کمک کند بی تفاوت نمیماند. -همان چیزی که "همذات پنداری" می نامند-.

حتی گاهی لازم هم نیست که حتما عمل خاصی انجام شود، همین که بفهمی الان وقتش است که یک جمله ای را بگویی یا یک متنی را بفرستی یا دیدار کسی بروی یا از کسی یک جور حمایتی کنی؛ و در کل همین کارهای دم دستی -ولی مهم- هم خیلی به معرفت برمیگردد. 

اصلا در کل باید گفت آدم با معرفت میداند چطور باید "مراعات" کند. مهمترین لازمه مراعات "اخلاق" است. حسن خلق و "مدارا"؛ چیزی که دیگران از آن انرژی مثبت میگیرند.

"حرمت" هم مهمترین دست آورد مراعات است. آدم با معرفت احترام زیادی دارد، همانطور که به دیگران اهمیت می دهد، دیگران هم به او اهمیت میدهند. برای دیگران ارزش دارد و حریمش حفظ می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۳