دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر سروش» ثبت شده است

دو نوع اتحاد در عالم ممکن است. اتحاد زیر پرچم نفرت از چیزی و اتحاد زیر پرچم محبت به چیزی.

در نوع اول دشمن و نفرت از اوست که علاقه مشترک متحدین است ولی در نوع دوم عشق و علاقه به تحقق یک هدف جایگزین آن نفرت و تهدید است. در نوع دوم حرکت برای ساختن چیزیست و در نوع دیگر آسیب رساندن و در امان بودن از آسیب ها هدف میشود.

زیر پرچم عشق و محبت، افراد شاداند، سردی ها و استرس ها و نگرانی ها حداقل میشود و شوق و ذوق ساختن و حرکت و رسیدن و پویایی است که به چشم میخورد. ولی زیر پرچم دیگر کینه ها، شعارهای مرگ، رواج دشمنی ها، اضطراب ها و آشفتگی ها و درجا زدن ها جایگزین میگردد.  

البته با این تفاسیر نمیشود حکم به برتری و لزوم همیشگی اتحاد نوع دوم در برابر نوع اول داد، چون در دنیای واقعی گاهی هم باید رفت زیر پرچم نفرت و خشم از چیزی که کمر به آسیب و صدمه به اهداف و دست آوردهایت بسته است.

اما یک چیزی که بنظر میرسد روشن باشد این که این نوع اتحاد اگر چه گاهی لازم است اما نباید زیاد به طول بیانجاند. بنظر میرسد اتحاد زیر پرچم محبت و عشق ظرفیت بالاتری برای طولانی شدن و زندکی شدن و عمری به طول انجامیدن را دارد.

(اقتباسی از یکی از سخنرانی های دکتر عبدالکریم سروش)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۴

حق صحبت یعنی حق مصاحبت ، وقتی که دو نفر با هم دوستی می کنند و مدتی مصاحبت می کنند، نسبت به یکدیگر حقوقی پیدا می کنند که باید به این حقوق وفادار باشند.

 

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

حاشا لله که روم من ز پی یار دگر

 

اینکه دو دوستی که مدت ها با هم قرینند و هم صحبت هستند ناگهان یکی ببرد و قهر کند و بگذارد و برود ، این حق صحبت را به جا نیاورده است و حق صحبت را نشناخته است. آن غزل مشهور حافظ که می گوید:

 

یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

لعلی از کان مروت بر نیامد سال هاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد

کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی

حق شناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد

 

باز هم می بینید که سخن از حق دوستی است. می گوید که در روزگاری واقع شده ایم و احوالی به ما دست داده است که دیگر کسی حال دوست خودش را نمی پرسد. نمی گوید بر او چه رفت یا چه می رود. مفهوم "وفا" که همین حق دوستی را شناختن است از با ارزش ترین ارزش های اخلاق ارتباطی میان آدمیان بوده است. بی وفائی یکی از بدترین رذیلت ها شمرده می شد. و اینکه باز امروز به آن اهمیت نمی دهیم باید حکایت کند که قدری حال و احوال ما برگشته است. ما عوض شده ایم. در احوال مولانا جلال الدین نوشته اند که قسمش این بوده است که «قسم به وفای مردان»، به خدا و پیغمبر قسم نمی خورد و به وفا قسم می خورد. برای اینکه این را از برترین فضلت های انسانی می دانست که آدمی با وفا باشد. و این وفا فقط وفای به وعده نیست، وفای به عهد نیست، خوب آن هم هست اما فقط آن نیست. در شعر حافظ هم هست: "گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست"! حافظ می گوید که به دوست خودم یا به معشوق خودم که تصور می کرد که هنوز نشانی از وفا باقی مانده است گفتم که غلطی خواجه در این عهد وفا نیست... دکتر عبدالکریم سروش ـ حق و تکلیف و خدامهرماه 1388

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۷