دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرامش» ثبت شده است

از من میشنوید فقط زمانی ببخشید که میدانید این بخشش بعدا اذیتتان نمیکند. فقط در این صورت است که بخشش اثر مثبت خود را میگذارد؛ ظرفیت را وسعت میدهد، و کرامت می سازد.

اما اگر انسان هنوز آنقدر بزرگ نشده باشد که ببخشد؛ یا لااقل هنوز اندازه این جور بخشش نباشد، بعدها اذیت می شود، مثل باری می شود که روی سینه اش بماند، تا جاییکه حتی ممکن است پشیمان شود. پشیمانی از بخشش چیزی است که خیلی از آدم کم میکند. خیلی بیشتر از آنچه نبخشیدن میتواند کم کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۰

میدانم چیزی که می خواهم بگویم شاید غم انگیز باشد؛ و میدانم که آدمی از مواجهه با هرآنچه که واقعیت حزن انگیزش را برملا میکند گریزان است ولی این چیزی را تغییر نمیدهد... نمیدانم شما هم متوجه شده اید یانه! آدم ها به هم دل میبندند و وابسته میشوند فقط برای یک چیز، آدمها فقط برای تقسیم دردها و رنجهاشان است که به هم میپیوندند. خوب که نگاه کنی آن فیلسوف پیر و منزوی* را محق میبینی که زندگی آدمی را پاندولی بین رنج، و ملال حاصل از رهایی از آن میدید. آدمی همیشه در حال رنج کشیدن است، و تنها عطیه ای که او را قوت عبور از هر مرحله می دهد، امید است. امید گذار از این رنج ها و رسیدن به آرامش، رسیدن به آسودگی و خوشی. لمحه های زودگذری از زمان که اگر اندکی بیشتر به طول انجامد، خیلی زود جای خود را به ملال میدهد؛ ملالی که نقطه عظیمتی میشود برای یک مرحله جدید از رنج. و این دور به ظاهر ناتمام را که زندگی مینامیم ظاهرا فقط مرگ است که پایان میدهد. 

ارزش. شاید تمام ارزش ها برای توجیه و تسکین همین رنج ها و دردها ساخته شده باشد. آری اگر جهانی را بسازیم که برای ما و به مرکزیت ماست؛ دنیای دیگری که درآن خبری از درد و رنج نیست و خدایی را که عاشق ماست و حکیمانه ما را به صبر فرامیخواند؛ شاید تحمل این همه مرارت را آسان تر کند اما چیزی که من درک میکنم و آن را بی هیچ واسطه ای حس میکنم فعلا همین رنج هایی است که در همه جا پراکنده اند...

*منظور شوپنهاور است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۵

دریا که آرام است و یک قایق سواری آرام و بی خطر را تجربه میکنی، حس خوبی دارد، یک حس همراه با آرامش و خوشی. شاید حتی گاهی به مواج شدن دریا هم فکر کنی و با خودت هم بگویی مشکلی نیست. اما آن وقت که اقیانوس درست شبیه تپه ماهورهای شنزارها، بالا و پایین میرود و گاهی که کشتی در قعر، و در بین چند دیوار سیاه رنگ وحشی و خشمگین آب قرار میگیرد ک از هر سو به دیوار قایق هجوم می آورند؛ آنوقت است که فرق قایق رانان مدعی و مردان حقیقی دریا معلوم میشود.

این را گفتم که الان ذهنم درست شبیه همان دریای وحشی، متلاطم شده و من هم درست شبیه قایق رانان مدعی اما وحشت زده در بین هجوم این افکار و اندیشه های تازه رسیده، ترس از غرق شدن دارم. 

خیلی سخت است وقتی کسی که برایش خیلی احترام قائلی به تو بگوید فرزندم! چطور فکر میکنی اگر نه غایتی، نه وحدتی و نه حقیقتی در این دنیا واقعیت داشته باشد؟

و تو پاسخ بدهی شما چه فکر میکنی وقتی این همه کسی را تهی میکنی؟ چنان تهی که دیگر نه هدفی، نه این دنیای به هم پیوسته ای و نه آن دنیای دیگری که به این دنیایش معنی بدهد برایش می ماند. 

و او پیش گویی میکند که: و حتما الان این اخلاق است که میخواهی وارد زندگیت کنی و همنشینش شوی؟

و من متحیر میمانم و قبل از اینکه خودم را جمع کنم تا بپرسم چطور...؟

میگوید: این یک قانون است فرزندم. هر چه انحصار طلبی امر متعالی در زندگی آدمی کم رنگ تر میشود اخلاق رنگ بیشتری پیدا میکند؛ و از اساس این راستی و راستینگی است که آن سه مؤلفه به ظاهر بدیهی را اینچنین بیرحمانه نقد میکند. راستی برخاسته از اخلاق...

پ.ن: تمام فیلسوفانی را که آشنا شدم، قابل احترام و اثر گذار بودند، اما نیچه آرامش را از انسان میگیرد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۳:۱۰