دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلسفه» ثبت شده است

زیبایی را تا نگاهت به شیی زیبا نیفتد درک نمیکنی؛ و درکت از زیبایی به اندازه زیبایی زیبا ترین چیزیست که تا به حال دیده ای. غافل از اینکه زیبایی حقیقی درون آدم است

آنچه دیده ای چیزی جز تناسب نبوده، چیزی جز رعایت اندازه ها نبوده، چیزی جز تلفیق رنگ هایی که حتی وجود هم ندارند نبوده...

زیبایی واقعی در مفاهیم خودش را نشان میدهد

آنجایی که تجربه ای را از سر میگذرانی که ناگهان حس میکنی در خودت که هیچ؛ چنان بزرگت کرده که در هیچ جای متصوری نمیگنجی.

ناگهان چیزی از عمق سینه ات بالا می آید که سخت سینه ات را میفشارد ولی خوش آیند است. حتی خنده هم در بروز آن کمکی نمیکند. سرت سبک میشود و انگار میخواهد اوج بگیرد. میخواهی از جایی که هستی کنده شوی...

این تجربه ها را بیشتر وقتی کتاب خوب خوانده ام از سر گذرانده ام...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۱

دریافت فایل
عنوان: خلاصه کتاب درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق 9
حجم: 329 کیلوبایت

توضیحات: در این قسمت از کتاب، نتیجه گرایی (پیامدگرایی) اخلاقی مورد بررسی واقع شده. خودمحوری روان شناسانه و خود محوری هنجاری بصورت مجمل تر و فایده گرایی بصورت کامل تر بررسی شده. در فایده گرایی با توجه به نتایجی که محتمل می باشد، عملی اخلاقی تر است که متضمن بیشترین مقدار لذت و کمترین مقدار رنج و الم باشد. لذت های دانی و عالی نیز در همین بخش توضیح داده شده....


بقیه قسمت ها را در اینجا ببینیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۳

چیزی هست که من به شدت بش اعتقاد دارم. شاید شما هم تجربه کرده باشید؛ مطلقا هیچ چیزی در این دنیا نیست که بی اثر بمونه. هیچ حرفی، هیچ عملی و هیچ نوشته ای...

محاله که یک نفر کاری رو انجام بده و برای رسیدن به چیزی قدمی برداره و بی اثر و بی حاصل باقی بمونه.

فقط چیزی که هست این که گاهی ما این نتیجه ها و بازخوردها رو نمی بینیم و متاسفانه گاهی وقت ها درست زمانی که این دست آوردهای کوچیک، در شرف به هم رسیدن و نتیجه دادن هستن ناامید میشیم و جا میزنیم...

گاهی این ناامیدی توی زندگیمون فاجعه هایی به بار میاره که روحمون هم از خیلیاش خبردار نیست...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۷

* تو فقط بلدی هر چیزی رو رد کنی. خب وقتی به چیزی رو رد میکنی نباید جاش یه چیز دیگه ای رو اثبات کنی؟

** از نظر منطقی هیچ لزومی نداره که کسی که چیزی رو نفی میکنه حتما یه چیزی رو به جاش اثبات کنه. ولی من فعلا اصلا هیچ چیزی برام اثبات شده نیست. اصلا قصدم هم اینه که مفاهیم اثباتی زندگیم رو بذارم برای نیمه دوم زندگیم.

* خب این نیمه دوم زندگیت از کی شروع میشه دقیقا؟

** نمیدونم! فقط امیدوارم از هر وقت که شروع میشه تا آخرم ادامه پیدا کنه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۲

"فکر میکنم پس هستم..."

همونطور که میدونید ریاضیات یک روش استدلال و استنتاج دقیق و بلامنازعه به دست میده که شما میتونید با شروع از واقعیت های بدیهی مثل اینکه مثلا هر مثلث سه ضلع داره یا هر کره محاط به یک سطحه شروع کنید و به قضایای درستی برسید. آرزوی دکارت بنا کردن فلسفه ای غیرقابل مناقشه با همین روش بود. بگذارید یه کم درباره دکارت اطلاعات عمومی داشته باشیم. دکارت ریاضی دان و فیلسوف بزرگی بود. اولین فیلسوف از فلاسفه موسوم به اصالت عقلی(ابتدای قرن هفدهم+اسپینوزا و لایب نیتس). 

اصول روش دکارتی:

اصل اول: هیچ حکم یا قضیه ای را بدون آنکه کاملا آن را بدیهی و واضح بیابید نپذیرید.

این مستلزم شک رَوِشیه. یعنی شما باید همین الان همه عقاید و باورهاتون رو کنار بگذارید و با عقل و البته روش دکارتی درباره اونها قضاوت کنید. اگر پذیرفتنی بودن بپذیرید وگرنه نپذیرید.

اصل دوم : درباره احکام به ظاهر پیچیده از روش تحلیل کمک بگیرید. یعنی تا جای ممکن حکم مورد نظر رو به اجزای بدیهی تجزیه کنید و بعد با ترکیب اونها به بداهت حکم یا ردش دست پیدا کنید.

اصل سوم: در ترکیب و استنتاج از این بدیهیات -که از طریق تجزیه بدست آمده- هم باید شهود شما حاکم باشه. یعنی صدق هر نتیجه ای که از ترکیب مقدمات میگیرید هم کاملا برای شما واضح و روشن باشه.

نتیجه: این مقدمه خیلی خیلی خلاصه شده میخواد بگه که جمله "فکر میکنم پس هستم" در حقیقت نقطه شروع فلسفه دکارت از بدیهی ترین گزاره عالم برای انسانه و بعد همین گزاره تا اثبات وجود خداوند با همان اصول فلسفی -که جمعا روش دکارت رو تشکیل میدن- ادامه دار خواهد شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۳

خندیدن همیشه همراه نوعی غفلت است. آدم ها وقتی میخندند دیگر به خودشان فکر نمیکنند. خندیدن یک جور مستی و یک جور از خودبیخودی خاص است. 

چیزی در درون آدم پیدا نمیشود که بتوان به آن خندید و اتفاقا بر عکس آنچه در درون آدم هاست معمولا از جنس تردید و ابهام است و اصلا هم خنده دار نیست؛ معمولا غم انگیز و دلهره آور است؛ لااقل قطعا جدی تر از آن است که کسی را بخنداند. مردم هم برای همین است که کسانی را که باعث خنده می شوند دوست دارند. آن ها هر چیزی را که باعث سرگرمیشان میشود دوست دارند؛ چون از این طریق حداقل چند لحظه ای از خودشان دور میشوند و دچار نوعی نسیان لذت بخش میشوند. اینست که نیچه انسان را ناگزیر به اختراع خنده میداند. وگرنه این همه ابهام ملال آوری که در عالم هست جز رنج چیزی نمی افزاید...

همچنین بخوانید خنده-خندوانه

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۰

آن هایی که قبل از اینکه باید، معروف میشوند معروف نمی مانند. فقط از یک نوع بی نظمی در آنچه باید باشند رنج میبرند. یعنی بجای اینکه اول معروف نباشند و بعد معروف شوند، اول معروف می شوند و بعد معروف نیستند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۴

چند روز پیش در کارگاهی شرکت کردم که در اون مستندهایی از مدارسی که چند تا از مهمترین نظریات مربوط به آموزش کودکان در اونها اجرا میشد رو نمایش دادند.

نتیجه اینکه در حالیکه ما هنوز در قید و بندهای مضحک جنسیت گیر کردیم اون ها دارند انسان میسازند. و قطعا تمدن ها ساخته انسان هاست نه جنسیت ها...

این فایل هم خلاصه ای از این نظریات رو در بر داره...

دریافت فایل
عنوان: آموزش های نوین(خلاق)
حجم: 206 کیلوبایت

پ.ن: نظریاتی مثل مونته سوری، جان دیوئی، ماکارنکو، لوریس مالاگاتسی و دیگران.
کارگاه مربوط بود به انجمن امداد دانشجویی مردمی ایما

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳

.

به آن هایی که میخواهند همه چیز دنیا با عقلشان جور دربیاید بگویید عقلتان حتی بیشتر از آنی که پنداشته اید محترم و شریف است، اما اگر نپذیرید محدودیت هایش را و اگر سر جایش ننشانید چنان تصویر خطایی از خودش و خودتان و جهان پیش رویتان میسازد که نه حرمتی باقی بماند، نه شرافتی.  عقل موجود شریفی است که در محدوده تن -که آن هم شریف است- قرار داده شده تن در محدوده علیت و مکان و زمان و حواس و تجربه و قوانین تناقض و هزار محدوده دیگر اسیر است.

همچنین باید دانست که منابع معرفتی دیگری هم هست که اگر بی ارزششان بپنداریم خود را دچار تقلیل گرایی بزرگی کرده ایم. ایمان و حواس ظاهری و علوم مختلف و شهودهای عرفانی و عقلی و ... هم هست. عقل را باید سرجای خودش نشاند تا کارکرد صحیح خودش را پیدا کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۵

میگن اسبت رفیقِ روزِ جنگه

مو می‌گویُم از او بهتر تفنگه

سُوارِ بی تفنگ قدرت نداره

سُوار وقتی تفنگ داره سُواره

تفنگِ دسته نقره‌ام رو فروختُم

برایِ وی قَبای تِرمه دوختُم

فِرستادُم برایُم پس فرستاد

تفنگ دسته نقره‌ام داد و بیداد، داد و بیداد، داد و بیداد

======================================

این تصنیف غم انگیز ولی آرامش بخش رو از استاد ناظری اینجا دانلود کنید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۶

* من این راه دراز را برای جواب به اینجا آمده ام...

پیرمرد بی آنکه سرش را برگرداند به آرامی گفت:

** بپرس؟

* عمرم را برای چه چیزی صرف کنم؟ آن چه گوهریست که ارزش عمر من را داشته باشد؟

پیرمرد به آرامی پاسخ داد:

** چیزی که چه آدمی بپذیرد و چه نپذیرد، در هر حالی با ارزش است. ارزشش در مکان هم نمیگنجد. آنچه خوبیش را بدیهی میبینی.

دنبال چیزی باش که در درونت مینشیند؛ که آنچه در بیرون توست از تو نیست، توهمی است باطل و موهوم که هیچ گاه از آن تو نمیگردد...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۷

همیشه همیشه همیشه کارهای کوچک و مداوم از کارهای بزرگ و گذرا اثرگذارتر و ماندگارترند...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۳
میخواهم آدم بزرگی بشوم
...اما نه برای دیگران
برای خودم.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۸

مدرنیته و مدرن بودن از آن اصطلاحاتی است که ما فکر می کنیم معنیش را میدانیم ولی اینطور نیست. بله! مثلا میگوییم این خانه مدرن است یا این آدم مدرن است ولی این ها اکثرا مغالطه است. محال است که مفهوم درست مدرنیته را بشود حتی با سفرهای توریستی به کشورهای مدرن فهمید، چه رسد که ازطریق فیلم و ماهواره این چیزها.

مدرنیته یک فلسفه ای دارد. یک طرز تفکر و یک جهان بینی پشتش هست. یک تاریخ تحول اندیشیدن دارد. ریشه هایی در علم و تاریخ تحول علم دارد. ریشه در رشد صنعت و انقلاب صنعتی دارد. ریشه در تحولات معنوی و دینی و اعتقادی رنسانسی دارد.

مدرن بودن به معنای واقعی کلمه، پیش زمینه ها و مقدماتی را لازم دارد که اتفاقا بیشتر سبقه روان شناسانه، اعتقادی و جهان بینی دارند تا اقتصادی و سیاسی و حتی اجتماعی...

پ.ن: کتاب "مدرن ها" نوشته رامین جهانبگلو رو حتما بخونید.ممنون میشم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۹

یک اثر هنریِ بدون فلسفه فقط به درد فیلسوفان میخورد، تا به قامتش لباس فلسفه ای بدوزند. وگرنه لباس ذهن من و شما نمیشود و اصلا هم لازم نیست وقتی اثری را نمیفهمی پای نفهمی خودت بگذاری؛ بگذار پای اینکه هنوز فیلسوفی پیدا نشده تا برایش لباسی بدوزد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۱

گاهی وقت ها که به گفته های خودت رجوع میکنی و باز هم گاهی وقت ها که به عمق حماقت و سطحی بودن بعضی از اون ها -بخصوص در یک جمعی که اصطلاحا چیز فهم اند- پی میبری ترغیب میشی که ساکت بمونی. با خودت میگی اگر ساکت باشم و شنونده باشم وجهه خودم رو حفظ میکنم و لااقل به عنوان یک احمق پرحرف شناخته نمیشم. اما من به شما میگم که برای یادگرفتن لازمه که حرف بزنیم. اگر ما چیزی رو که تو کلّمون داریم برای دیگران نگیم محاله بفهمیم کجاهای داشته هامون اشتباهه و اینکه چه چیزهایی هست که الان نمیدونیم، ولی باید بدونیم. و طبعا تا این اطلاعات حیاتی رو بدست نیاریم نمیتونیم خودمون رو اصلاح کنیم. بگذارید بعضی از این دیگران هم به شما بگن احمق پرحرف! مطمئن باشید ارزشش رو داره... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۷

 همیشه همینطوریه! اول همه آدما وهمه قصه ها خوبه. جالب اینجاس که آخر همشون هم خوبه. اما معمولا آدما انقدر پای قصه هم نمیمونن که این آخرای خوب رو ببینن. وسط کار جا میزنن. وسط قصه رو آخر قصه میکنن. خرابش میکنن...

تو قصه ها خیلی باید صبور بود...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۱

چیزی که بعد دیدنت ز من ماندست

چیزی جز انعکاس مات آرزویی محال نیست

هزار کتاب شعر در ضمیر من جوشید

هزار حیف! در فکر تو کار دیگری مجال نیست

وصل اگر چه سرنوشت ما نشد ولی

لطفِ داستان عاشقی وصال نیست

عشق اگر سر از وصال دراورد کجا عشق است؟

 داستان پوچ هر روزیست

تکراریست...

عاشقی سوختن و ساختن است...

-معین مرادی-

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۵

این روزها از سیبیل های نیچه آویزان شده ام. مرد خیلی خیلی مدرن. اصلا پدر مکتب بعد از مدرن. کسی که خیلی زیاد زودتر از زمانی که باید به دنیا آمد و خودش هم این را خوب می دانست و زیاد هم می گفت. کسی که نیمی از عمرش را مریض احوال بود و بیناییش گاه تا کوری مطلق میرسید و هیچ چیز هم بیش از همین کوری های دوره ایش آزارش نداد. مردی که وقتی دست به قلم میشد درست مانند اینکه برش وحی شود چنان استوار و با یقین و چنان عمیق و ماورایی مینوشت که سابقه اش فقط در پیامبران ابراهیمی پیدا میشود. مردی که به همه چیز می خندید و آنقدر هم خوب میخندید که جهانی را به خنده واداشت؛ بی خبر از آن که او به همان جهان و همان جهانیان بود که میخندید. مردی که یازده سال آخر از پنجاه و شش سال زندگیش در روان پریشی محض گذشت...

نیچه...پیامبر دوران مدرن بود. مبشر و منذر هزاره سوم. کسی که در مدرن بودن هر چه میروی باز هم یک گام جلوترش می یابی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۹

نادون بودن خودش چیز بدی نیست. نادونی که زیاد حرف میزنه رو هم ممکنه بشه تحمل کرد؛ اما نادونی که تلاش کنه نادونیش رو پشت اصطلاحات آنچنانی و نوع حرف زدنش پنهون کنه واقعا قابل تحمل نیست. یعنی حال آدمو بد میکنه ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۳

اگرچه همیشه در تنهایی بیشتر یادگرفته ام، اما هیچوقت اثری از آنچه با دیگران یاد گرفته ام را در تنهایی ها پیدا نکرده ام. کمتر بوده اند ولی از جنسی دیگر...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۴۰

دریافت فایل
عنوان: خلاصه کتاب درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق 5 (سروش دباغ)
حجم: 261 کیلوبایت

توضیحات: در این بخش آرای شهودگرایان درباره احکام اخلاقی بررسی می شود. "مور" بر این باور بود که همانطور که مقدمات هر استدلالی نهایتا باید بر یک اصل غیر استدلالی و اصطلاحا شهودی بنا شود، و استدلال در مقدمات تا ابد نمتواند ادامه دار باشد؛ پس این را درباره احکام اخلاقی نیز می توان تسری داد.

"راس" که قهرمان شهود گرایی است هفت اصل شهودی اخلاقی را تبیین کرد و معتقد بود در شرایط مختلف میتوان با شهود به این هفت اصل اساسی به قضاوتی درست رسید.


بقیه قسمت ها را در اینجا ببینیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۶

یک قانونی رو همیشه باید در زندگی رعایت کرد و اون لزوم حق محوریه. حق محوری بر اساس عقل گرایی. بعضی وقت ها برای آدم پیش میاد که چیزی رو کسی براش میگه یا جایی مطالعه میکنه و این حس بش دست میده که به حقیقتی بی بدیل و نو دست پیدا کرده که نه تا بحال جایی مطرح شده و نه جوابی براش بیان شده. اگر فضای علمی کشور باز بود و اظهار نظر دانشمندان همراه هزینه های نامرتبط نبود سوالاتی که درباره دین و متن قرآن و گاهاً مغرضانه هم مطرح مشه خیلی جای بحث و تفسیر داشت و مجال این پیدا نمیشد که کسی اینجور حق رو با ناحق مخلوط کنه و سوالات هدف دار برای دلزدگی مردم از دین مطرح کنه. یه مورد ساده اینجا:

کجای اسلام آمده که مرد مالک زنه؟ 

بحث کنیز رو که تعریف مشخصی داره با کلیت زن معادل میگیرند و سوالات فضایی مطرح میکنن. مثل اینکه بگیم حکم غلام داشتن زنان یعنی مردان در اسلام مملوک زنان اند!

به این گزاره دقت کنید:

تا همین چند قرن پیش برده داری جزو لاینفک نظام های اجتماعی جهان بوده!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰

این جملات رو از دیالوگ های کتاب داستانی و زیبای "سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش" نوشته امیر مهدی حقیقت و نشر چشمه یادداشت کردم و البته قبلا در صفحه اینستاگرام هم منتشر کرده بودم. جالب و تامل برانگیزند:

- مهم اراده بردن است، اما درک این واقعیت هم مهم است که در دنیای واقعی گاهی هم میبازی.

- اگر راست راستی ورزشکاری باید یاد بگیری بازنده خوبی باشی.

- ایده مثل ریش است.آدم ها ندارندش تا دربیاید.

- آدم را درد است ک به تفکر وامیداد.

- آدم هایی ک آزادیشان گرفته میشود آخر سر از یک نفر بدشان می آید.

- دنیا به این سادگی ها زیرورو نمیشود این آدم ها هستند که زیرورو میشوند.

- لحظه ای که قبول میکنی مرگ را تحویل بگیری یک ظرفیت فوق العاده پیدا میکنی و درهای ادراک برویت باز میشود 

- هر چقدر که همه چیز کسالت بار و یکنواخت باشد، باز هم زندگی ارزش زندگی کردن دارد،

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۸

چشم هایت شعر میگویند

من این را خوب میبینم

جاری رگ های خون آغشته ی هر سو به هر سویند...

که در اندام خشک بی نصیبم روح میجویند.

من این وضع غمین را خوب میبینم

که چشمانت چه بی اندازه از من روی میگیرند

و چشمانت چه یاس پرفزونی زین وجود پافتاده خوی میگیرند

دیگران شاید... ولی من آسمانِ این زمین را خوب میبینم

زمینِ خلق و خویش خلق خوی سختی و سنگینی و خامی...

آری خوب میبینم

آسمان شعرهای چشم هایت 

چشم هایی پخته و چالاک 

مملو از احساس گم نامی

مملو از حس فراموشی هر چیزی به غیر از

کاروان شعرهای چشم هایت.

فعلا از اینجا همین را خوب میبینم...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۵

یه حس بد، همراه با دلسوزی بم دست میده وقتی افرادی رو میبینم که حتی اعتقاداتی که به ظن خودشون بش معتقد هستند رو هم نشناختن. 

با دوستی درد و دل میکردم که بعضی کتاب هام دارن ایمانم رو ازم میگیرن. 

گفت: نخون.

بش گفتم اولین جمله قرآن یک کلمست: "بخون"*

(*علق یک)

پ.ن: سفسطه نیست. ر.ک به 18 زمر


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵

*تو میدونی انسان چیه؟

**یعنی چی که چیه؟ خب یه موجودی مثل بقیه موجوداته با یه سری فرق ها...

*تا اونجاییش که با بقیه موجودات یکیه رو کاری ندارم. فرقاش چیه؟

**مثلا همین که بقیه موجودات حس و عاطفه ندارن...

*خب حس و حواس رو که بقیه حیوان ها هم دارن.حتی گاها در بعضی از حواس بعضی هاشون بهتر هم هستن. درباره عواطف، هم مشاهده و هم علم اثبات کرده که حیوانات عاطفه مادر فرزندی دارن و حتی نسبت به هم ملاطفت دارن. داستان گربه ای که پنج بار زد تو دل خونه ای که آتش گرفته بود و به قیمت سوختن خودش هر پنج فرزندش رو نجات داد رو نخوندی؟ یا رفتار عاطفی بین فیل ها...از این ها زیاده.

**خب عقل و علم و فکر رو چی میگی؟

*واقعا فکر میکنی بقیه حیوان ها قدرت یادگیری ندارن؟ از بین چند راه بر اساس تجربه هاشون انتخاب گری نمیکنند؟ حافظه ندارن؟ به نظرت اینکه کروکودیل ها چند میلیون سال باقی موندن فقط بر اساس شانس و اقبال بوده؟ این تغییر شیوه ها و انتخاب بهترین تجربه ها اگر فکر و تعقل -در سطح پایین تر از نوع انسانیش- نیست پس چیه؟

**خب اخلاق و قانون که دیگه مخصوص انسانه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۵

به این جمله فکر کنید! 

"ما آدما دور هم جمع شدیم و هر کسی رو که به بقای نسل و راحتی زندگیمون کمکی میکنه تشویق میکنیم."

مثلا بعضیا علم دارن و به خاطر همین هم مورد اقبال مردم هستن. البته از اونطرف هم مورد علاقه و توجه دیگران بودن غریزتاً لذت بخشه. اما واقعا علم چیه؟ چرا مردم عالِم ها رو دوست دارن؟ این علوم به چه دردی میخوره؟

شما بگید! علم، غیر از ابزاری برای امکان بقا و ادامه نسل انسانه؟ من میگم! همه علوم مثل پزشکی، مهندسی، جامعه شناسی، روانشناسی و همه و همه برای زندگی راحت تر، لذتبخش تر و افزایش اِعمال قدرت انسان بر بقیه موجودات بوجود میان. حتی خود همین فلسفه لعنتی برای جواب دادن به سوالاتیه که زندگی آدم ها رو جهنمی میکنه. همه فلسفه برای بازگردوندن همون لذتیه که با این سوالات جاش رو به سردرگمی و تحیر و رنج داده بود. جوابایی که واقعا بعضیاش بیشتر شبیه داستان های علمی تخیلیه. شما فلسفه افلاطون و ارسطو رو که اساس فلسفه به اصطلاح اسلامی هم هست ببینید! خودِ خودِ داستان های علمی تخیلی...

گاهی با خودم فکر میکنم شاید ما آدما هم درست مثل بقیه حیوانات این عالم در جریان قوانین طبیعت غوطه وریم و تنها تفاوتمون اینه که فکر میکنیم میتونیم چیزی بیشتر از حیوانی باشیم که اسمش رو انسان گذاشتیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۳

کدام خدا مرده است؟ کدام نیک و بد وجود ندارد؟

نیچه اعتقاد خود را به مسیحیت زمانی که دانشجو بود از دست داد. اما این کدام مسیحیت، کدام خدا و کدام نیک و بد بود که اینطور او را دلزده میکرد؟

مسیحیتی که زاده ذهن ضعیفان و ناتوانانی است که ضعف و ناتوانی را فضیلت جلوه می دادند.

خدایی که حامی ضعیفان و ناتوانان است و روزی جای آنان را با توانگران و اقویا عوض خواهد کرد و حساب آن ها را خواهد رسید!

خیر و شری که واقعی نبود؛ حاصل ذهن راحت طلب ضعیفانی بود که به جای تلاش برای بهبود اوضاع خود، تلاش میکردند وضعشان را خیر توصیف کنند و حال دیگران را -که اگر بشان تعارف میشد در قبولش تردیدی نداشتند- شر جلوه دهند.

پ.ن: داستان مفصلی است که فقط اشاره شد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۶

درون من ز ناز عارضت سیاست

و ظاهرم؟

 قرمزی صورتم به آن گواست...

مادرم!

آیه های مریمت چقدر دلنشین

همنشین این دل غمین و بی نواست.

آیه آیه سوره های مریمت... برای این وجود کنجکاو و ناسپاس،

درست مثل وحی عشق... به سرزمین قدسی طواست.

مادرم!

 بدان که مدتیست... تمام سوره ها به گوش من...

آیه های سوره های مریم است و ناس ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۲۷