کاروان شعرهای چشم هایت
سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ق.ظ
چشم هایت شعر میگویند
من این را خوب میبینم
جاری رگ های خون آغشته ی هر سو به هر سویند...
که در اندام خشک بی نصیبم روح میجویند.
من این وضع غمین را خوب میبینم
که چشمانت چه بی اندازه از من روی میگیرند
و چشمانت چه یاس پرفزونی زین وجود پافتاده خوی میگیرند
دیگران شاید... ولی من آسمانِ این زمین را خوب میبینم
زمینِ خلق و خویش خلق خوی سختی و سنگینی و خامی...
آری خوب میبینم
آسمان شعرهای چشم هایت
چشم هایی پخته و چالاک
مملو از احساس گم نامی
مملو از حس فراموشی هر چیزی به غیر از
کاروان شعرهای چشم هایت.
فعلا از اینجا همین را خوب میبینم...
۹۴/۰۵/۱۳