خدا مرده است
"خدا مرده است" که نیچه گفت -اینطور که من فهمیدم- مربوط می شود به مرگ اخلاق و ارزش های سنتی. در واقع هنر نیچه پیش بینی مرگ حتمی ارزش ها و سنت افلاطونی_مسیحی در غرب بود.
البته نیچه -بر عکس آنچه مشهور است- فقط دنبال تسریع این فرایند نبود بلکه او نظام ارزشی و اخلاقی تازه ای را نیز قبلا طراحی کرده بود و آن را به انسان هایی که این مرگ را می فهمیدند ارائه داد تا جایگزین نظام ارزشی قبلی شود.
.
انسان ها در برخورد با مرگ خدا دست کم سه دسته شدند:
1. واپسین انسان: مرگ خدا و اخلاق سنتی را معادل نفی اخلاق و نفی هر نوع تکلیف میداند و آن را مجوز تن دادن به هر حقارتی می گیرد. این ها را نیچه لایق هر نوع سرزنشی می داند و حقیرترین مینامد.
.
2. انسان برتر: آن هایی هستند که مرگ خدا را فهمیده اند ولی شهامت مواجهه با آن را ندارند. آن ها با اینکه می دانند نظام ارزشی پیشین مرده، طوری وانمود می کنند که هیچ اتفاقی نیافتاده و خدا هنوز زنده است. نیچه وضع این ها را از قبلی بهتر میداند اما این سرگشتگی را خطرناک می داند و انسانی که باید بر آن چیرگی یافت را همین انسان می داند. او معتقد است هر چه زودتر باید با این مرگ مواجه شد تا کمتر آسیب ببینیم.
.
3. ابر انسان: آن هایی که مرگ خدا را مقدمه و امکانی برای نظام ارزشی و اخلاقی جدید و البته متعالی تر از قبلی می بینند. آن هایی که مرگ خدا را نه مجوز تن دادن به هر حقارتی بل امکانی تازه در افق انسانیت انسان جدیدی میدانند که حالا از آن نظام دوگانه خیر و شر قبلی و محدودیت هایش رها شده و میتواند در فراسوی خیر و شر، انسانی تازه و کامل بسازد. انسانی که بی ترس از هر نوع مفهوم و موجود فرازمینی و آسمانی و با تکیه بر همین زمینی که در آن می زید در راه رشد و تعالی تازه خود گام بر می دارد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.