دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۲۱ مطلب با موضوع «تحلیلی» ثبت شده است

یک واقعیت حتمی و بسیار شگفت انگیز:

آدم ها هر چه بیشتر و عمیق تر میفهمند بیشتر به سکوت وادار میشوند...

عمدا از کلمه "وادار" استفاده کردم چون وقتی اهمیت فلسفه ای که پشت هر نظریه و گفته ای هست رو فهمیدی میبینی که تا فلسفه ای که طرف مقابلت قائله رو ندونی قطعا نمیتونی باش هم کلام بشی. تا ندونی چه چیزهایی برای فرد مقابل بدیهی هست و چه چیزهایی و با چه روش هایی نیاز به استدلال و استنتاج داره اصلا یک جمله از فرد مقابلت رو نخواهی فهمید.

یک توصیه از این حقیر: فلسفه را در تاریخ فلسفه بخوانید باشد که رستگار شوید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۱

هر کتابی که خواندم بیشتر از آن که به وسعت دانسته هایم اضافه کند به شمار ندانسته هایم اضافه کرد...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۲۳

یک گزاره معمولا صحیح:

به ادبیات آدم ها نگاه کنید

هر چه قید مطلق بیشتر

عمق معرفت کم تر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۰

کتاب نمیخوانم که همه چیز را بدانم.

کتاب میخوانم تا بدانم چه چیزهایی هست که نمیدانم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۵

اما به مطهری هم جفا میکنند، چون آنقدر از او یاد میشود و آنقدر او را دستمالی میکنند که از توجه عالمانه ای که باید مصروف او گردد، کاسته میشود. وقتی قدرت و حکومت، پشت سر فکری قرار گرفت، حتی اگر آن فکر، حق و عالی باشد، مردم استشمام میکنند که آن قدرت یا حکومت در مطرح کردن آن فکر، منافع و غایاتی را جستجو میکند. شان فکر آن است که خود چنان پرقدرت باشد که راه خود را در جامعه باز کند؛ حاجت ندارد که آن را به ضرب و زور در جامعه پیش ببرند. ولی اگر ضرب و زور در میان بود، این علامت ضعف آن فکر است. اگر فکر مطهری و امثال او قوت و قدرتی دارد حاجت به این همه تبلیغ نیست؛ "مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید"...

-کتاب از شریعتی-دکتر سروش-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۵۳
اینطور که تا به حال فهمیده ام آدم متعصب -روی هر چیزی- شبیه بچه ایست که چیزی را بدست آورده، فکر میکند اولین فردیست که آن را یافته و از آن بدتر فکر میکند باارزش ترین چیزی است که کسی تا به حال یافته...
بی خبر از اینکه هیچ چیز با ارزشی را دست بچه ها نمیدهند...
پ.ن:صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول مردم صاحب نظر شود...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۶

زیبایی را تا نگاهت به شیی زیبا نیفتد درک نمیکنی؛ و درکت از زیبایی به اندازه زیبایی زیبا ترین چیزیست که تا به حال دیده ای. غافل از اینکه زیبایی حقیقی درون آدم است

آنچه دیده ای چیزی جز تناسب نبوده، چیزی جز رعایت اندازه ها نبوده، چیزی جز تلفیق رنگ هایی که حتی وجود هم ندارند نبوده...

زیبایی واقعی در مفاهیم خودش را نشان میدهد

آنجایی که تجربه ای را از سر میگذرانی که ناگهان حس میکنی در خودت که هیچ؛ چنان بزرگت کرده که در هیچ جای متصوری نمیگنجی.

ناگهان چیزی از عمق سینه ات بالا می آید که سخت سینه ات را میفشارد ولی خوش آیند است. حتی خنده هم در بروز آن کمکی نمیکند. سرت سبک میشود و انگار میخواهد اوج بگیرد. میخواهی از جایی که هستی کنده شوی...

این تجربه ها را بیشتر وقتی کتاب خوب خوانده ام از سر گذرانده ام...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۲۱

آن هایی که قبل از اینکه باید، معروف میشوند معروف نمی مانند. فقط از یک نوع بی نظمی در آنچه باید باشند رنج میبرند. یعنی بجای اینکه اول معروف نباشند و بعد معروف شوند، اول معروف می شوند و بعد معروف نیستند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۴

چند روز پیش در کارگاهی شرکت کردم که در اون مستندهایی از مدارسی که چند تا از مهمترین نظریات مربوط به آموزش کودکان در اونها اجرا میشد رو نمایش دادند.

نتیجه اینکه در حالیکه ما هنوز در قید و بندهای مضحک جنسیت گیر کردیم اون ها دارند انسان میسازند. و قطعا تمدن ها ساخته انسان هاست نه جنسیت ها...

این فایل هم خلاصه ای از این نظریات رو در بر داره...

دریافت فایل
عنوان: آموزش های نوین(خلاق)
حجم: 206 کیلوبایت

پ.ن: نظریاتی مثل مونته سوری، جان دیوئی، ماکارنکو، لوریس مالاگاتسی و دیگران.
کارگاه مربوط بود به انجمن امداد دانشجویی مردمی ایما

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۳

.

به آن هایی که میخواهند همه چیز دنیا با عقلشان جور دربیاید بگویید عقلتان حتی بیشتر از آنی که پنداشته اید محترم و شریف است، اما اگر نپذیرید محدودیت هایش را و اگر سر جایش ننشانید چنان تصویر خطایی از خودش و خودتان و جهان پیش رویتان میسازد که نه حرمتی باقی بماند، نه شرافتی.  عقل موجود شریفی است که در محدوده تن -که آن هم شریف است- قرار داده شده تن در محدوده علیت و مکان و زمان و حواس و تجربه و قوانین تناقض و هزار محدوده دیگر اسیر است.

همچنین باید دانست که منابع معرفتی دیگری هم هست که اگر بی ارزششان بپنداریم خود را دچار تقلیل گرایی بزرگی کرده ایم. ایمان و حواس ظاهری و علوم مختلف و شهودهای عرفانی و عقلی و ... هم هست. عقل را باید سرجای خودش نشاند تا کارکرد صحیح خودش را پیدا کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۵

قضاوت و حماقت دو سر یک طیف هستند. ارسطو معتقد بود اخلاق یعنی رعایت حدوسط در هر کاری. البته با این توجه که بیشترین خیر رو برای بیشترین انسان ها فراهم کنه. قضاوت کردن درباره دیگران کار بسیار دشوار و خطرآفرینیه و ممکنه به قیمت آبرو و حیثیت ما یا دیگران تمام بشه. اما درست در سر دیگر این طیف، مطلق قضاوت نکردن، آدم رو دچار حماقت زدگی میکنه. خوشبینی بیش از حد و خوب بینی چیزها و آدم هایی که گاهی باید از زندگی حذف کنی یا ازشون دوری کنی یا لااقل حواست بیشتر بشون باشه کار حماقت باریه. فرقی نمیکنه! چه قضاوت کردن بیجا و نادانسته و چه قضاوت نکردن بیجا و خوشبینی زیاد، هر دو غیر اخلاقی هستند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۳

* من این راه دراز را برای جواب به اینجا آمده ام...

پیرمرد بی آنکه سرش را برگرداند به آرامی گفت:

** بپرس؟

* عمرم را برای چه چیزی صرف کنم؟ آن چه گوهریست که ارزش عمر من را داشته باشد؟

پیرمرد به آرامی پاسخ داد:

** چیزی که چه آدمی بپذیرد و چه نپذیرد، در هر حالی با ارزش است. ارزشش در مکان هم نمیگنجد. آنچه خوبیش را بدیهی میبینی.

دنبال چیزی باش که در درونت مینشیند؛ که آنچه در بیرون توست از تو نیست، توهمی است باطل و موهوم که هیچ گاه از آن تو نمیگردد...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۷

همیشه همیشه همیشه کارهای کوچک و مداوم از کارهای بزرگ و گذرا اثرگذارتر و ماندگارترند...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۳

مدرنیته و مدرن بودن از آن اصطلاحاتی است که ما فکر می کنیم معنیش را میدانیم ولی اینطور نیست. بله! مثلا میگوییم این خانه مدرن است یا این آدم مدرن است ولی این ها اکثرا مغالطه است. محال است که مفهوم درست مدرنیته را بشود حتی با سفرهای توریستی به کشورهای مدرن فهمید، چه رسد که ازطریق فیلم و ماهواره این چیزها.

مدرنیته یک فلسفه ای دارد. یک طرز تفکر و یک جهان بینی پشتش هست. یک تاریخ تحول اندیشیدن دارد. ریشه هایی در علم و تاریخ تحول علم دارد. ریشه در رشد صنعت و انقلاب صنعتی دارد. ریشه در تحولات معنوی و دینی و اعتقادی رنسانسی دارد.

مدرن بودن به معنای واقعی کلمه، پیش زمینه ها و مقدماتی را لازم دارد که اتفاقا بیشتر سبقه روان شناسانه، اعتقادی و جهان بینی دارند تا اقتصادی و سیاسی و حتی اجتماعی...

پ.ن: کتاب "مدرن ها" نوشته رامین جهانبگلو رو حتما بخونید.ممنون میشم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۹

یک اثر هنریِ بدون فلسفه فقط به درد فیلسوفان میخورد، تا به قامتش لباس فلسفه ای بدوزند. وگرنه لباس ذهن من و شما نمیشود و اصلا هم لازم نیست وقتی اثری را نمیفهمی پای نفهمی خودت بگذاری؛ بگذار پای اینکه هنوز فیلسوفی پیدا نشده تا برایش لباسی بدوزد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۱

گاهی وقت ها که به گفته های خودت رجوع میکنی و باز هم گاهی وقت ها که به عمق حماقت و سطحی بودن بعضی از اون ها -بخصوص در یک جمعی که اصطلاحا چیز فهم اند- پی میبری ترغیب میشی که ساکت بمونی. با خودت میگی اگر ساکت باشم و شنونده باشم وجهه خودم رو حفظ میکنم و لااقل به عنوان یک احمق پرحرف شناخته نمیشم. اما من به شما میگم که برای یادگرفتن لازمه که حرف بزنیم. اگر ما چیزی رو که تو کلّمون داریم برای دیگران نگیم محاله بفهمیم کجاهای داشته هامون اشتباهه و اینکه چه چیزهایی هست که الان نمیدونیم، ولی باید بدونیم. و طبعا تا این اطلاعات حیاتی رو بدست نیاریم نمیتونیم خودمون رو اصلاح کنیم. بگذارید بعضی از این دیگران هم به شما بگن احمق پرحرف! مطمئن باشید ارزشش رو داره... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۷

نادون بودن خودش چیز بدی نیست. نادونی که زیاد حرف میزنه رو هم ممکنه بشه تحمل کرد؛ اما نادونی که تلاش کنه نادونیش رو پشت اصطلاحات آنچنانی و نوع حرف زدنش پنهون کنه واقعا قابل تحمل نیست. یعنی حال آدمو بد میکنه ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۳

دیروز بحث بسیار خوبی در یکی از گروه های تلگرام انجام شد. موضوع، مساله حجاب و حیا و همچنین حجاب اجباری بود. چون مسائل خوبی مطرح شد تصمیم گرفتم یک خلاصه دو صفحه ای بردارم و اینجا هم قرار بدم. امیدوارم برای دوستان هم مفید واقع بشه.حتما مطالعه کنید و مطمئن باشید ارزشش رو داره:)

دریافت فایل
عنوان: یک بررسی درباره حیا و حجاب
حجم: 230 کیلوبایت
توضیحات: گزاره های دینی را چطور باید معناکرد؟ برای مثال حیا را چطور می شود تعریف کرد؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۱

یک قانونی رو همیشه باید در زندگی رعایت کرد و اون لزوم حق محوریه. حق محوری بر اساس عقل گرایی. بعضی وقت ها برای آدم پیش میاد که چیزی رو کسی براش میگه یا جایی مطالعه میکنه و این حس بش دست میده که به حقیقتی بی بدیل و نو دست پیدا کرده که نه تا بحال جایی مطرح شده و نه جوابی براش بیان شده. اگر فضای علمی کشور باز بود و اظهار نظر دانشمندان همراه هزینه های نامرتبط نبود سوالاتی که درباره دین و متن قرآن و گاهاً مغرضانه هم مطرح مشه خیلی جای بحث و تفسیر داشت و مجال این پیدا نمیشد که کسی اینجور حق رو با ناحق مخلوط کنه و سوالات هدف دار برای دلزدگی مردم از دین مطرح کنه. یه مورد ساده اینجا:

کجای اسلام آمده که مرد مالک زنه؟ 

بحث کنیز رو که تعریف مشخصی داره با کلیت زن معادل میگیرند و سوالات فضایی مطرح میکنن. مثل اینکه بگیم حکم غلام داشتن زنان یعنی مردان در اسلام مملوک زنان اند!

به این گزاره دقت کنید:

تا همین چند قرن پیش برده داری جزو لاینفک نظام های اجتماعی جهان بوده!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰

یه حس بد، همراه با دلسوزی بم دست میده وقتی افرادی رو میبینم که حتی اعتقاداتی که به ظن خودشون بش معتقد هستند رو هم نشناختن. 

با دوستی درد و دل میکردم که بعضی کتاب هام دارن ایمانم رو ازم میگیرن. 

گفت: نخون.

بش گفتم اولین جمله قرآن یک کلمست: "بخون"*

(*علق یک)

پ.ن: سفسطه نیست. ر.ک به 18 زمر


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵

به این جمله فکر کنید! 

"ما آدما دور هم جمع شدیم و هر کسی رو که به بقای نسل و راحتی زندگیمون کمکی میکنه تشویق میکنیم."

مثلا بعضیا علم دارن و به خاطر همین هم مورد اقبال مردم هستن. البته از اونطرف هم مورد علاقه و توجه دیگران بودن غریزتاً لذت بخشه. اما واقعا علم چیه؟ چرا مردم عالِم ها رو دوست دارن؟ این علوم به چه دردی میخوره؟

شما بگید! علم، غیر از ابزاری برای امکان بقا و ادامه نسل انسانه؟ من میگم! همه علوم مثل پزشکی، مهندسی، جامعه شناسی، روانشناسی و همه و همه برای زندگی راحت تر، لذتبخش تر و افزایش اِعمال قدرت انسان بر بقیه موجودات بوجود میان. حتی خود همین فلسفه لعنتی برای جواب دادن به سوالاتیه که زندگی آدم ها رو جهنمی میکنه. همه فلسفه برای بازگردوندن همون لذتیه که با این سوالات جاش رو به سردرگمی و تحیر و رنج داده بود. جوابایی که واقعا بعضیاش بیشتر شبیه داستان های علمی تخیلیه. شما فلسفه افلاطون و ارسطو رو که اساس فلسفه به اصطلاح اسلامی هم هست ببینید! خودِ خودِ داستان های علمی تخیلی...

گاهی با خودم فکر میکنم شاید ما آدما هم درست مثل بقیه حیوانات این عالم در جریان قوانین طبیعت غوطه وریم و تنها تفاوتمون اینه که فکر میکنیم میتونیم چیزی بیشتر از حیوانی باشیم که اسمش رو انسان گذاشتیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۳

چیزی که مرا همیشه میترساند تایید شدن توسط آدم هاییست که نه مرا و نه فکر و ماهیتم را نشناخته اند. اینها خیلی خطرناک هستند. این ها تخریب کردنشان هم به همان سرعت و شدت تایید کردنشان است و چه بسا تا آنجایی که من دیده ام، پایش بیافتد خیلی هم سخت تر و بدتر تخریب میکنند.

خیلی از این ها می خواهند با تایید شما، یک نوع وابستگی را در شما بوجود آورند که یعنی مراقب باش! تا زمانی که مرا از خودت راضی نگه داری، این تایید و این حمایت هست و اگر روزی با من مخالفتی کردی یا حرفی زدی که نپسندیدم خبری هم از این حمایت ها نیست و چه بسا تخریب و رد کردن جایش را بگیرد.

همیشه سعی میکنم از این آدم ها و اینجور حمایت ها شانه خالی کنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۸

حرف هایت را نمیشنوم. صدای رفتارت چنان بلند است که صدای نصیحت هایت به گوشم نمیرسد. چطور میخواهی آنگونه که میگویی باشم نه آنگونه که هستی؟

پ.ن: دو صد گفته چون نیم کردار نیست...

action speaks louder than words

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۹

تا به حال جواب منفی شنیده اید؟ 

"نه" گفتن و مهارتی که برای این کار لازم است را اکثرا شنیده و شاید تمرین هم کرده باشیم. اما از آن مهمتر، مهارت نه شنیدن و پذیرفتن جواب منفی است. یکی از پیشرفته ترین فضایل اخلاقی هم همین مهارت و ظرفیت "نه" شنیدن است. 

گاهی فرد مقابل در شرایطی است که به هر دلیلی اعم از اخلاقی یا قانونی یا هر دلیل دیگری که حتی ممکن است نتواند توضیح دهد؛ مجبور است به شما نه بگوید. 

ناراحتی در این مواقع یا عصبانیت یا بدتر از این ها، کینه و دشمنی و یا تا حتی تهدید فرد مقابل نشان از درک و معرفت پایین فرد دارد.

سربسته بایدگفت که یکی از ریشه های اصلی "پارتی" -یا به عبارت جدید، "معرف"- هم در همین ضعف فرهنگ "نه" شنیدن است. و جالب اینجاست که همه هم میدانیم و همه هم قبول داریم که به همه و در همه جا نمیتوان نه گفت و این به خاطر ترس از کینه ای است که ممکن است فرد مقابل بگیرد و در سر بزنگاه برای ما جبران نماید. 

البته نیازی به توضیح نیست که این ترس و هراس، نوعی شرک است. چیزی که خداوند صریحا تنها گناه نابخشودنی نامیده است...(48و116 نساء)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۷

چیزی که من حقیقتا به آن اعتقاد دارم این که محال است کسی بتواند در دیگران اثر مثبتی بگذارد قبل از اینکه به یک نوع خودساختگی رسیده باشد. 

بزرگترین کمبود اکثر کسانی که نام "مصلح" را برای خود برگزیده اند هم همین است. فردی که سودای اصلاح دیگران را در سر دارد باید تکلیف خود را با خیلی چیزها روشن کرده باشد. باید راجع به خیلی چیزها عمیقا فکر کرده باشد و با مطالعه و تحقیق جدی، به یک دیدگاه و اصطلاحا جهان بینی مجموع و قابل دفاعی رسیده باشد. این حداقل چیزیست که دیگران انتظار دارند. و از آن مهم تر انتظار اعتقاد واقعی به آن جهان بینی است که بسیار جدی تر و دشوار تر خواهد بود. این خودش را مثلا در امر به معروف و نهی از منکر خیلی خوب نشان میدهد.

خیلی از کسانی که حتی با نیت خیر، امر به معروف و نهی از منکر میکنند، نه معروف و منکر را به درستی میشناسند و نه خود، عامل به آنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۶

البته به طور کلی فرزانگان همه دوران ها پیوسته یک چیز را گفته اند و سفیهان که در همه اعصار اکثریت عظیم را تشکیل می دهند، همواره عکس آن عمل کرده اند و از این پس هم چنین خواهد ماند. از این رو ولتر می گوید: "این جهان، هنگامی که ترکش میگوییم، همانقدر احمقانه و همان قدر پلید است که آن را به هنگام ورود یافتیم."

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۱

دو نوع اتحاد در عالم ممکن است. اتحاد زیر پرچم نفرت از چیزی و اتحاد زیر پرچم محبت به چیزی.

در نوع اول دشمن و نفرت از اوست که علاقه مشترک متحدین است ولی در نوع دوم عشق و علاقه به تحقق یک هدف جایگزین آن نفرت و تهدید است. در نوع دوم حرکت برای ساختن چیزیست و در نوع دیگر آسیب رساندن و در امان بودن از آسیب ها هدف میشود.

زیر پرچم عشق و محبت، افراد شاداند، سردی ها و استرس ها و نگرانی ها حداقل میشود و شوق و ذوق ساختن و حرکت و رسیدن و پویایی است که به چشم میخورد. ولی زیر پرچم دیگر کینه ها، شعارهای مرگ، رواج دشمنی ها، اضطراب ها و آشفتگی ها و درجا زدن ها جایگزین میگردد.  

البته با این تفاسیر نمیشود حکم به برتری و لزوم همیشگی اتحاد نوع دوم در برابر نوع اول داد، چون در دنیای واقعی گاهی هم باید رفت زیر پرچم نفرت و خشم از چیزی که کمر به آسیب و صدمه به اهداف و دست آوردهایت بسته است.

اما یک چیزی که بنظر میرسد روشن باشد این که این نوع اتحاد اگر چه گاهی لازم است اما نباید زیاد به طول بیانجاند. بنظر میرسد اتحاد زیر پرچم محبت و عشق ظرفیت بالاتری برای طولانی شدن و زندکی شدن و عمری به طول انجامیدن را دارد.

(اقتباسی از یکی از سخنرانی های دکتر عبدالکریم سروش)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۴

جمله معروفی هست که توصیه میکند به شنیدن معنا و محتوای مطلب به جای توجه به گوینده و شخصیتش. البته که این جمله همیشه و در همه جا به کار نمی آید و حتی گاها ممکن است گمراه کننده باشد ولی پیام بسیار مهمی دارد؛ و آن اینکه اگر جامعه با حواس جمع به این توصیه عمل میکرد برای اینکه اندیشه ای شنیده شود و توجه شود حتما نباید از دهان فردی با مدرک دکترا بیرون بیاید. حواس جمع را از این بابت قید میگذارم چون در تمام تاریخ، جنایت کاران و دیکتاتورها و عوام فریب ها سخنان زیبا و دلنشین و پرشوری داشته اند لذا فقط نمیتوان به خود سخن هم اکتفا نمود؛ اما از آن طرف هم در تمام طول تاریخ و در تمام جوامع این مشکل وجود داشته که افرادی مجبور میشده اند برای جلب توجه دیگران به نظریاتشان، آن ها را در دهان فرد ثالثی بگذارند و چه کتاب ها و چه مقالات و رسالاتی که در طول تاریخ با همین منوال به نام افراد دیگر ثبت شده، فقط برای همین مقصود. 

از طرف دیگر انسان ها ناگهان قوه تحلیل را در مقابل یک فرد خاص از دست میدهند و او را مصداق هر چه آن خسرو کند شیرین بود میکنند تا ندانسته بزرگترین خیانت را به او کرده باشند. بی پر و پروا چنان بی مقدمه و چنان ناگهان او را از زمین بلند میکنند که تا یادشان رفت و خسته شدند و علاقه شان را از دست دادند و فرد دیگری توجهشان را جلب کرد و هزار و ی دیگر پیش آمد زمینی بخورد که دیگر تا ابد نتواند کمر راست کند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۱

نقد واقعی شوخی بر نمیدارد، رحم نمیکند و هر چیزی را از دم تیغ میگذراند. در نقد تعارف را باید کنار گذاشت و این برای کل جامعه و البته کل تمدن چیز بهتریست. تا میخواهی نقد کنی عده ای می آیند و "دلسوزی" می کنند و "احساساتی" می شوند و با جملاتی مثل اینکه "حالا این تجربه اول است" یا "نباید اینطور توی ذوق طرف بزنیم" و الخ می خواهند از کار ضعیف حمایت کنند؛ این ها اگر بدانند، دارند از خود آن فرد تا کل جامعه خیانت میکنند. کار ضعیف باید نقد شود، بیرحمانه هم نقد شود که اگر اینطور نباشد کارهای ضعیف شایع میشود و آفرینندگان، جسارت نشر هر کاری را می یابند. نتیجتا توقع ها پایین می آید، دقت در توجه به جزئیات کاهش می یابد و  مجالی برای شاهکارها که چه عرض شود، حتی برای کارهای خوب هم مجالی نخواهد بود.

منتقدین در نقد نه باید به کارهای قبلی فرد و نه به وجهه اجتماعی او و نه به حمایت های غیر تخصصی دیگران از اثر، وقعی نگذارند و بر اساس مبانی صحیح نقد و با تخصص کافی نسبت به اثر، دقیق و صریح باشند. باید نقاط قوت، تازگی ها و امتیازات اثر، همراه ایرادات و ضعف ها و خلاهایش را به روشنی بیان کنند تا هم آفریننده اثر و هم دیگران، امتیازات را بکار گیرند و از تکرار اشتباهات در امان مانند.

این اتفاقا یکی از بارزه های کشورهای پیشرفته و تمدن های خودساخته است که در نقدهاشان هیچ رحمی و هیچ ملاطفتی نیست و اینچنین بروز و جولان عوام فریبان و غیرمتخصصان، نزدیک به محال میشود و با افزایش سطح توقع عمومی، همه آفرینندگان را مجاب میکنند که اگر مقبولیت و توجه صاحب نظران را می خواهند باید صبر کنند و رنج فراوان ببرند؛ و اگر اینچنین نکنند طرد میگردند و کسی به آنها توجهی نخواهد کرد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۴

جمله شاهان بنده ی بنده خودند

جمله خلقان مرده ی مرده خودند

این داستان کشش و کوششی است که یکی از قوانین و اسرار این دنیاست.اما گاهی،همین موضوع مشکل بزرگی میشود در صاحبین افکار؛ زمانیکه آنها خودآگاه و حتی ناخودآگاه بدنبال جلب نظر عوام، جلب رضایت آن ها را وجهه نظر خود قرار میدهند. این مستقیما اصالت محتوا اعم از فکر یا هنر یا علم یا هر چیزی که ارائه میشود را نشانه می رود. اتفاقی که در واقعیت می افتد اینست که صاحبین فکری که قرار بود پیش گام مردم و منتقد افکار و آداب و رسوم و رفتار آن ها باشند الان درست بر عکس دنباله رو توده مردم شده و مثل دلقک های سیرک، باعث سرگرمی آن ها. البته اگر خوش شانس باشند در کوتاه مدت حسابی هم سرشان شلوغ میشود و اقبال تمامی پیدا میکنند ولی همین که دیگر سرگرم کننده نبودند رها میشوند، نه باقی میمانند و نه اثری باقی میگذارند.

کتاب "جهان همچون اراده و تصور" را که بزرگترین اثر شوپنهاور است تا سی سال نه کسی خواند و نه توجهی را جلب کرد اما ناگهان جهان فهمید که اندیشه ای را در آن کشف و فهم میکند که بسیار ناب است و باید هر چه زودتر همه آن را بشناسند. یا کتاب های نیچه را که تا چندین و چند سال بیش از چند هزار نفر نخوانده بودند ناگهان میلیون ها میلیون نسخه از آن ها در پیش چشمان متحیر اهل فکر -در همه سطوح آن- دست به دست شد. نیچه ای که در عرصه تفکر چنان می تاخت که تصورش را هم نمیتوان کرد و در این راه نه به تابوها نه اعتقادات و نه به مقدسات هیچ گروهی از مردم هیچ وقعی نمیگذاشت و چنان آزاده نقد میکرد که هیچ قید و بندی را نمیتوانستی برایش قائل شوی؛ یا شوپنهاوری را که تمام عمر را در تنهایی سر کرد و جهان در فکر و نظرش با جهانی که برداشت عوام و خواص زمانه اش بود زمین تا آسمان متفاوت بود؛ اما نه آن تنهایی و نه آن تفاوت ها هیچ کدام او را از نظر و معتقداتش منصرف نکرد؛ و الان من و تو باید با چنان اشتیاق و تحیری به آثارش توجه کنیم که حتی درک اینکه روزگاری چنان مهجور بوده اند در ذهنمان نگنجد.متفکرین نباید اصالت نظر خود را فدای جلب توجه "بسیار بسیارتر از بسیاران" (تعبیری که نیچه برای عوام استفاده میکرد) کنند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۳