دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

پاییز رفت و عشق در اقبال ما نبود

آن حس و حال خوب در احوال ما نبود

چندین و چندبار شمردیم جوجه را !

آمارها مطابق امیال ما نبود ..


ما در پیاله عکس کسی را ندیده ایم

دیدار یار ، لایق امثال ما نبود

گفتند نیست هیچ نگاری در این دیار

گشتیم و یافتیم ! ولی مال ما نبود !


گم کرده ایم راه و...دروغ است هرکه گفت :

آن چشم هات عامل اغفال ما نبود ..

امسال هم گذشت به هرحال ...بگذریم

امسال هم گذشت ولی سال ما نبود


ما بافتیم از لب او شعر ها ، ولی

آن شال ِ دور گردن او  مال  ما  نبود ...


شاعر رو متاسفانه پیدا نکردم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۵

فرض کنید حیوانات از زندگی ما مستند میساختند:

دوره حمل یک نوزاد انسان بین شش تا نه ماه است. کودک انسان تا حدود یکسالگی حتی راه هم نمیرود و کاملا وابسته به مادر است. تا حدود هجده سالگی با خانواده میماند. انسان عمل جفت گیری را در سنین متفاوتی انجام میدهد. آنها این کار را معمولا بین بیست تا سی سالگی و یک بار انجام میدهند. البته موارد قابل توجهی از چند جفتی و تعویض جفت هم مشاهده میشود ولی معمولا تا آخر عمر با یکدیگر میمانند. 

ایده آل آن ها فراهم کردن مسکن، خوراک و پوشاک است و عمرشان را برای بدست آوردن این ها به تلاش و زحمت میپردازند...

مانند دیگر حیوانات تناسل و بقا در غریزه آن هاست اما خانه ها و اجتماعات پیچیده تری میسازند و بنظر میرسد ارتباطات پیچیده ای با یکدیگر دارند.

آن ها جهان را با مصنوعات خود رو به نابودی کشانده اند، یکدیگر را به کشتن میدهند و محیط را سرشار از آلودگی میکنند. به بقیه جهان با دیده تحقیر مینگرند و خود را مالک همه چیز میدانند. معمولا یک جا نشینند و بیشتر زمانی مهاجرت میکنند که محیط را نابود کرده باشند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۹

مراقب دغدغه هامان باشیم! گاهی آنقدر فانتزی و دور از واقع میشوند که مایه خجالت است. سعی کنیم دغدغه هامان تا حد امکان انسانی، عقلانی و اخلاقی باشد.

انسانی بودن یعنی توجه به اینکه بیش از چهارصد و پنجاه هزار کودک ایرانی دچار سوءتغذیه اند و آمار ایدز در بین کودکان خیابانی چهل و پنج برابر معمول است...

منظور از عقلانی بودن یعنی توجه به فقر نگران کننده منطق و مطالعه و خودآگاهی و توان استدلال و تفکر در جامعه.

اخلاقی بودن یعنی توجه به شلوغی دادگاه ها، آمار تاسف بار طلاق، فساد وحشت ناک اقتصادی، فضای ساختاری کثیف بیمارستان ها، آمار جرم و جنایت، نبود مدارا، آمار روابط جنسی پیش از ازدواج در نوجوانان تهرانی و...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۶

نمیشود معیار را فقط بر بُروز گذاشت. گاهی آنان که کمتر بُروز میدهند، احساسات عمیق تر، پایدارتر و حتی زیباتری دارند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۲۱:۰۷

همه چیز خوب است و چه بسا عالیست؛ اما فقط روی کاغذ و در گزارش ها.

اما در واقعیت هر جا را که انگشت میگذاری بد جوری میلنگد...

دوستان عزیز مدتی است که عده ای از داوطلبان اصفهانی فعالیت هایی را در کانون اصلاح و تربیت شروع کرده اند. هدف نهایی این فعالیت ها یکی نجات خود بچه ها و خانواده هاشان و یکی هم تلاش برای رواج مجازات های جایگزین حبس برای کودکان است. 

لطفا برای حمایت ار این دوستان لینک تلگرامی گروه را منتشر کنید و خودتان هم مشارکت نمایید. از نظر صحت هم کاملا مورد تایید است. به امید موفقیت این حرکت انسان دوستانه...

لینک عضویت در گروه داوطبین کانون اصلاح و تربیت اصفهان:

https://telegram.me/joinchat/BGfwUgKmQcw-BJ01Rhe-YQ


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۰۴

آیا دوست داشتن صرفا یک وابستگی ساده است که میشود در قالب مادی انگارانه ای توجیهش کرد؟ 

اگر بگویید بله؛ زندگی تاسف باری دارید؛ حتی اگر اثبات شود که حرفتان مطابق با واقع است هم در تاسف بار بودنش فرقی نمیکند! تازه بر فرض صحت؛ مگر انسان زاده شده تا کاملا مطابق با واقع زندگی کند؟ به نظرم گاهی کمی اپیکوری زیستن هم بد نیست...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۵:۱۷

هر چه دقیق تر میشوم وحدت وجود را بهترین تبیین از حقیقت میبینم.

همه اش بایدیک چیز باشد و بنظر هم میرسد آن یک چیز خوب میداند که دارد چکار میکند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۹:۰۳

یک چراغ روشن برای من:

چیزی که برای من روشن شده اینکه آن چه خدا مینامیم نباید موجودی در کنار بقیه موجودات یا اصطلاحا متشخص باشد. 

اما من یکی که در هر حال نوعی آگاهی و حساب کتاب را در اطراف خودم حس میکنم. یعنی برای من مشهود و واضح است؛ بی اینکه لازم ببینم حتی برای خودم تبیین عقلانیش کنم؛ هر چند که متمایز از چیزهای دیگری که درک میکنم هم نباشد...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۶

درخت ها دوست ندارند زیر سایه کسی باشند...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲

آیا از اسلام قرائت تروریسم خیز میتوان داشت؟ بله

آیا ازبقیه ادیان و ایدئولوژیها قرائت تروریستی میتوان داشت؟ بله

آیا تمام قرائت ها از اسلام -یا دیگر ادیان- لزوما تروریستی هستند؟ خیر

نتیجه: ؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۵

متن مقاله کوتاهی که برای یکی از نشریه های دانشگاه اصفهان نوشته شد:

دریافت فایل
عنوان: چگونه باید زیست
حجم: 186 کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۵:۵۰

آیا داشتن هر گونه خطوط قرمز فکری و نظری یعنی جایی که دیگر بگوییم باید از اینجا جلوی اظهارات فرد گرفته شود اخلاقی است یا خیر؟

پاسخ به نظر من مطلقا خیر است. در مقام نظر هیچ محدوده ای برای مباحثه و استدلال وجود ندارد و رسم این خطوط در این مقام اخلاقی نیست.

اما در مقام عمل برعکس است. شما ممکن است در نظر به اثبات فاشیسم بپردازی ولی تا اطمینان پیدا نکردی که این نظریات در عمل چه تبعات اخلاقی به بار می آورد باید بدانی که نظریه کامل نشده و حق عملی کردن نداری. لذا میشود جلواش را هم گرفت...

در واقع منطقه ممنوعه نداریم اما قبل ازاقدام و عمل محدوده لازمی هست که باید خوب بررسی شده باشد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۴:۱۹

دورم  از کوی تو اما دلم آنجاست هنوز

دل حسرت زده ام محو تماشاست هنوز


 یاد روی تو چو مهری که فروزش دارد

مایه روشنی چشم و دل ماست هنوز


گرچه دانم که وصال تو خیالیست محال

باز سر تا قدمم غرق تمناست هنوز


هوس و شور و نشاط از دل من رفته ولی

عشق و امید و تمنای تو برجاست هنوز


دوری از دیده ولی از دل دریا نروی

که دل و دیده به یاد تو گوهر زاست هنوز

سید رضا بهشتی نژاد

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۲:۵۶

حقیقت هر چه که باشد، در هر صورت حال آدم یک فاکتور مهم و تعیین کننده است. دو سهامدار بزرگ دیگر که به نظرم میرسند، یکی اخلاق است و دیگری عقلانیت. اخلاق هم اگر درست نگاه کنیم نوعی حزم و دوراندیشی برامده از عقل است. عقل هم نظری و عملی دارد. حالا نظریش بحث دیگری دارد ولی محدوده حال آدم خیلی باید با عقل عملی معین شود. عقل عملی برایند فاکتورهای مختلفی است؛ تجربه های خود فرد، دیگران، انتظارات و اعتبارات جامعه و عوامل ریز و درشت دیگر...

در کل پیشنهاد میکنم اول با این عقل نظری و فلسفه و علمی که داریم و البته با توجه به عقل عملی، لذت و الم را برای خودمان تعریف کنیم و بعد هم با همان محدودیت هایی که عرض شد وسایل و راه زندگی لذت بخش را انتخاب کنیم. 

خلاصه که به نظر میرسد زندگی لذت بخش، اخلاقی و عقلانی معنای یک زندگی فضیلت مندانه باشد...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۹

داشتم فکر میکردم که چقدر دستاوردهای علمی، زندگی بشری را متحول کرده! از جنبه هایی رفاه و آسایش و تنوع به همراه آورده و از منظری سختی و پیچیدگی و بی عاطفگی.

همچنین دیدگاه و جهانبینی انسان را هم خواهی نخواهی زمین تا آسمان متحول کرده. مدرنیته ای هم که میگویند بیشتر ناظر به همین ساحت است.

اما جایی که الان بیشترین ضعف را در آن میبینم معدل قدرت تحلیل ذهنی و عقلانیت انسان هاست. این دیگر مثل دست آوردهای علمی خریدنی نیست و لزوم و ارزشش هم آنقدر واضح نیست. تازه اینطور که به نظر میرسد نفع عده زیادی از سودجویان تریبون دار و قدرتمند و سیاس دوران با نبودش گره خورده و کم و زیاد، بوی استحماری هم از وضع جهان فهمیده میشود.

به من باشد، تنها پهلوان خفته ای را که توان مدد در این وضع ناجور دارد را "فلسفه" میدانم.

اما حیف که فلسفه این روزها خیلی درگیر خودش است. دنبال که میکنی مثل منطق دانیست که صبح تا شب جدول صدق گزاره های صوری مختلف را رسم میکند بی آنکه جمله ای جای این p و q ها قرار دهد و بی آنکه بیاموزد این ها واقعا قرار است چه دردی را درمان کنند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۲:۵۳

تحلیل البته در فهم و حل مساله خیلی به کار می آید. تحلیل، یک مساله دشوار را به مولفه های قابل فهم ترش تجزیه میکند، بعد هم از طریق ترکیب میشود حکم هم کرد.

اما پدیده ای که من میبینم -بخصوص در تحصیل کرده های علوم انسانی دانشگاهی- ذهن های "تحلیلی شده" است.

اینجا دیگر تحلیل، میشود ناخودآگاه. و البته توجه نمیشود که تحلیل در یک فرایند معکوس، مسائل ساده را به مسائل پیچیده تر تبدیل میکند؛ و گرفتاری های بزرگی میسازد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۹

آیا شکاکان یقین دارند که شکاکند؟

-مضمون نظر قدیس آگوستینوس (4م) درباره شکاکان_

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۴

هفت نکته واجب تر از نان شب:

برای عقلانی زیستن هفت رذیلت را از خود دور کنید:

1- خودشیفتگی: اگر از دیگران دلیل میخواهید، خوبی انتظار دارید و بدی ها را نمیخواهید؛ حساب خود را جدا نکنید.

2-پیشداوری: پیشداوری یعنی داوری قبل از مواجهه با موضوع. کسی که پیشداوری مثبت یا منفی دارد دلایل و توجیهات را نمیشنود و دچار بدفهمی است.

3-تعصب: تعصب یعنی مقدس دانستن وفاداری. وفاداری به عهد خوب است ولی قابل نقد و بازنگری نیز هست. اینطور نیست که اگر چیزی که با آن بیعتی کرده ایم عوض شد ما لزوما فیکس باقی بمانیم!

4-جزم و جمود: این یعنی اعتقاد به این که فقط دیدگاه و منظر ما وجود و اصالت دارد و بقیه دیدگاه ها یا وجود ندارند یا بی ارزشند.

5-تعبد: تعبد یعنی اینکه کسی را پشتوانه حرفش بدانیم. یعنی بگوییم چون فلانی میگوید "الف ب است" پس حتما درست است.

6-خرافه پرستی: این یعنی قبول کردن چیزی که هیچ رجحانی در مقابل نقیضش نداریم. یعنی "الف ب است" را همان قدر قابل رد و اثبات ببینیم که "الف ب نیست" را؛ ولی یکی را بی دلیل بپذیریم.

7-آمیزه حق و باطل: این یعنی بپذیریم همه افراد در این دنیا آمیزه ای از حق و باطل اند. نه کسی یکسره حق است و نه کسی یکسره باطل.

-نقل به مضمون سخنرانی ملکیان درباره زیست عقلانی-

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۵

سخنان دوستی در یکی از گروه های تلگرامی به دلم چسبید:

(موضوع بحث، سرانه پایین کتاب ایرانی ها بود)

چیزهای دیگری هم هستند که مهم اند در کنار کتاب. تشویق به خواندن کتاب صرفا از عدم همدلی با بسیاری از افراد ناشی می شود و عدم دیدن جهان از دریچه ی چشم آن ها.

پوستر بالا را ببینید، music smart ها چه گناهی کرده اند؟ به کدام گناه باید از این که کتاب نمی خوانند ناراحت و زیر فشار اجتماعی باشند؟ یا visual smart ها چطور؟

چرا موسیقی گوش کردن نباید به اندازه کتاب خواندن مهم باشد؟ یا حتی نقاشی دیدن؟ فقط به خاطر اینکه word smart ها ابزار سرکوفت و تحقیر را (که خود زبان باشد) در دست دارند؟  چرا روز موسیقی و موسیقی گوش دادن نداریم؟ 

پی گفت:همانطور که کسی مثل شوپنهاور ورودی و خروجی مغزش کلمات بودند و حاصلش چندین جلد کتاب شد، ورودی و خروجی مغز فردی مثل بتهوون اصوات بودند. و الان هم افرادی هستند که  مغزشان با اعداد، اصوات یا رنگ ها کار میکند...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۴

دقت کنید:

اطرافیان شما پیش فرض، زمانی شما رو دوست دارن که به دردشون بخورید. وقتی گره ای باز میکنی، فداکاری و گذشتی میکنی، کاری رو با تمام وجودت انجام میدی،  خدای نکرده پارتی بازی میکنی، حتی کسی رو مهمون میکنی و خلاصه وقتی که براشون مفید واقع میشی دوستت دارن.

این به نظرم از تمایل ذاتی انسان ها به بقا و حیات میاد. کسانی که به این حیات -یا حیات با کیفیت تر- کمکی میکنند برای ما مثبت اند و کسانی که مانع اون هستند منفی. کسانی هم که اثری ندارند مهم نیستند.

اما اخلاق، درست از همین دریچه ها وارد میشه. وقتی خنثی ها مهم شدند وارد سطوح اولیه اخلاق شدیم؛ و وقتی دشمنان یا مخالفان و کلا کسانی که هر جور زاویه ای با ما دارن برای ما مهم و مثبت شدند وارد سطوح بالاتر اخلاق شدیم.

البته انسانی موفق به اخلاقی زندگی کردن میشه که این پیشرفت های اخلاقیش همراه پیشرفت معرفتیش هم باشه. تمارض و نمایش-بخصوص تمارض خود برای خود-، قطعا دائمی نیست و تو اولین شرایط سخت و دشوار پیش آمده لو میره. اما رشد معرفت به معنی درک لذت و شیرینی این مراحل، اخلاق رو نهادینه میکنه.

میزان پایبندی خودتون به اخلاق رو تو شرایط سخت بفهمید. اخلاق ما معدل اخلاق ماست نه رفتار خاصی که در شرایطی بروز میدیم؛ چه بد چه خوب...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۳:۴۲

در اخلاق یک خوب و بد فی نفسه (خارج از ما - ذاتی) وجود دارد و یک درک ما از خوب و بد (تفسیر ما).

قطعا وقتی من معیارهایی اخلاقی را انتخاب میکنم آن ها را بیشتر مطابق با واقع دیده ام. اما به دو دلیل نمیتوانم ادعا کنم آن ها قطعا مطابق با واقع (خوب و بد ذاتی) هستند:

1- تفسیر انسان از خوب و بد و معرفت او از آن ها کاملا مبتنی بر مابعدالطبیعه ای است که فرد قایل است.

2- انسان در تفسیرهای خود دلایل زیادی برای خطا دارد. از جمله تعصبات، احساسات، پیشفرض ها، خطاهای منطقی، تاثرات محیطی و بسیاری دیگر.

 نتیجه مهم: من نباید از دیگران انتظار داشته باشم که:

 1-خودشان را بر اساس معیارهای من تطبیق کنند.

 2- نباید انتظار داشته باشم دیگران حتما قایل به معیارهای من باشند و اطرافیان را بر آن مبنا قضاوت کنند.

 و ادعا کنم در غیر این دوصورت حتما آنها بد فی نفسه هستند.

اما خود من البته حق دارم بر اساس مبنای خودم قضاوت کنم، تغییر رفتار بدهم و تصمیم گیری کنم. ضمن اینکه بهتر است این قضاوت ها همراه با حسن ظن عقلانی هم باشد. در واقع تا جایی که زندگی را برای من ممکن کنند از این اعتقادات استفاده میکنم و بد هم نیست...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۲

انتظار عجیب چیز سختی است؛ از هر نوعش که باشد. چشم به راه خبری باشی یا گوش به زنگ حادثه ای یا چشمت به در باشد تا کسی بیاید...

نمیدانم تا به حال برای شما هم پیش آمده یا نه! هر چه به عقربه های ساعت نگاه میکنی ساعت جلو نمیرود، شب هایی که صبح نمی شود و روزهایی که شب نمی شوند، فصل هایی که تمام نمی شوند؛ پیش نمیرود و پیش نمیرود تا چنان از انتظار سرشار شوی که خوب قدر بدانی.

تمام فلسفه این رنج هم همین است که ارزش چیزی را که بدستت می آید بدانی. 

کلا بین این دو مفهوم رابطه ای هست: "انتظار" و "ارزش" 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۴:۳۹

خطرناکتر از بنیادگرایی و تحجر مبتنی بر بیفکری و جهل؛ تحجر و بنایادگرایی مبتنی بر فکر و سواد آکادمیک است. اولی روشن و قابل تشخیص است؛ دومی همراه نوعی استحمار سازمان دار...هم در خاطب و هم در مخاطب...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۰۵

سفرهای زیارتی بخصوص برای معتقدین مذهبی دستاوردهای خوبی دارد. حال بهتر، اخلاق و خودکنترلی بیشتر و تجدید و تقویت ایمان دینی و بسیاری دست آوردهای دیگر.

اما من امسال لازم میدانم به عنوان یک وظیفه انسانی به همه افرادی که قصد شرکت در مراسم اربعین در عراق را دارند، هشدار بدهم که عقلاً و بر اساس قواعد دینی، خرید این خطر بزرگ اشتباهی روشن است؛ و با آن دست آوردها هم ارز نیست. وقتی داعش در چندین جای یک کشور اروپایی دست به اقدامات تروریستی و انتحاری موفق میزند، بسیار محتمل است که امسال برای این برنامه ی هر ساله ایرانیانی که از اتفاق شمشیر را برای داعش از رو هم بسته اند برنامه های خطرناکی داشته باشد.

لذا به عنوان یک برادر کوچکتر، از این دوستان میخواهم که با استناعت از سیره عقلانی آن مرد بزرگوار و به عقل و عدل و انصاف از این سفر پرخطر منصرف شوند.

پ.ن: از صمیم قلب آرزو میکنم هیچ پیش آمد بدی رخ ندهد اما باور کنید مرگ در این سفر، مرگ در مسیر هیچ ارزشی با ارزشتر از جان شما نیست. فتامل...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۲:۵۷

نظریات برخی از فلاسفه را که میخوانم خنده ام میگیرد! انقدر جدی مینویسند که انگار دارند حقایقی حتمی و پوشیده ای را برای اولین بار از طریق یک منبع منحصر بفرد، و برای مخاطبینی مشتاق و گوش به حرف افشا میکنند.

واقعا چه فکری پیش خودشان میکنند؟!

البته هر چه هست اگر این فکرها نبود هرگز فلسفه های متنوع و متعدد و در نتیجه تاریخ فلسفه شکل نمیگرفت...

پ.ن: فکر کنم برای همین هم هست که انقدر نیچه به دلم میچسبد! وقتی نیچه میخوانم انگار کسی دارد مسخره بازی در می آورد! انگار او به حقایق مطبوع خود هم میخندد...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۵۹

مدرن شدن به این معنا نیست که مثلا بگوییم زن مدرن به جای جارو کردن و ظرف و لباس شستن با دست، حالا از جاروی برقی و وسایل الکتریکی استفاده میکند و قص علی هذا!

مدرن شدن یعنی اینکه مثلا در همین مورد، زن مدرن یک انسان کاملا متفاوت با زن سنتی است. جهان بینی اش، تصورش از تکالیف و حقوقش، جایگاه اجتماعی اش، منزلت و کرامتش و تمام درونیاتش عوض شده.

مولفه مهم دیگری که در این گذار دستخوش تغییر شده، درک ما از مواد محیطی است. آب و خاک و آتش و هوای انسان مدرن و سنتی کاملا متفاوت است و این تفاوت ها بسیار اثر گذار.  آبی که انسان مدرن مینوشد مرکب است نه بسیط و قص علی هذا...

پ.ن: مجال تفصیل نیست.تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

(برگرفته از سخنرانی ای از دکتر سروش)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۵

فیلسوفان حقیقی همیشه از طرف جامعه و بخصوص بخش متحجرش صدمه دیده اند، تبعید شده اند، به زندان افتاده اند و حتی به ناحق خونشان ریخته شده.

حقیقی که میگویم فیلسوفی است که درباره مسائل مردم و جامعه خودش نظریه دارد، بین مردم زمان خودش حضور دارد، مشکلات فلسفی، روانشناسی و جامعه شناسی آن ها را مورد توجه قرار میدهد و اجازه نمی دهد عده ای سودجو با نظریاتی پوچ و مغالطه آمیز استحمارشان کنند و از آن ها سوء استفاده نمایند.

اما از اتفاق، همین سوءاستفاده گران، در تمام تاریخ، فیلسوفانی را دوست داشته اند که در فضای ذهنی انتراعی خود غوطه میخورند و نظریات سرگرم کنندشان تا نسل ها جماعت بیچاره را مشغول و مرعوب خود میکند...

پ.ن: برای همین هم هست که سقراط کشته میشود، ارسطو نه...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۳:۲۲

زیباست:


هر شکستی قصه ای دارد، صدایی نیز

زیر این گنبد صداها بیشتر پیچد.

این صداها گرچه میگویند 

چون کمندی میشود، بی رحم و کافر کیش؛

تا به کیفر بیشتر بر گردن آن کو

بیشتر بیرحم و کافر کیش تر پیچد.

لیک میبینی به چشم خویش

غالبا بر گردن آن ناتوان تر کو

بیشتر درویش تر پیچد.

صورت نقل و خبر دارد، ولی بر تن،

تیغ زهر آغشته پوشد، نیشتر پیچد.

رشته رنج است و جا دارد اگر رنجش

بیشتر در زخم های ریش تر پیچد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۳:۰۶

چقدر این ایده که پیدایش حیات و بخصوص پیدایش آدمیزاده باید غایتمند باشد بنظرم عجیب می آید! بنظرم میرسد این ایده باید از جایی از تخیل و خودخواهی و خودبینی آدمی آمده باشد.

اما وقتی کمی عالمانه تر به قضیه نگاه میکنیم، متوجه میشویم که حیات هست، همانطور که ممکن بود نباشد، همانطور که دیگر چیزها هستند و بسیاری از بقیه چیزها هم نیستند. پیدایش حیات بخشی از روند یک سیستم بزرگ تر است که طبیعت مینامم. و آن دارد کار خودش را میکند...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۶

خیلی غمگین میشوم وقتی کودکی ازدواج میکند. خیلی بیشتر از آن، زمانی که کودکی صاحب فرزند میشود...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۶:۳۰