زیست اخلاقی با اطرافیان
در اخلاق یک خوب و بد فی نفسه (خارج از ما - ذاتی) وجود دارد و یک درک ما از خوب و بد (تفسیر ما).
قطعا وقتی من معیارهایی اخلاقی را انتخاب میکنم آن ها را بیشتر مطابق با واقع دیده ام. اما به دو دلیل نمیتوانم ادعا کنم آن ها قطعا مطابق با واقع (خوب و بد ذاتی) هستند:
1- تفسیر انسان از خوب و بد و معرفت او از آن ها کاملا مبتنی بر مابعدالطبیعه ای است که فرد قایل است.
2- انسان در تفسیرهای خود دلایل زیادی برای خطا دارد. از جمله تعصبات، احساسات، پیشفرض ها، خطاهای منطقی، تاثرات محیطی و بسیاری دیگر.
نتیجه مهم: من نباید از دیگران انتظار داشته باشم که:
1-خودشان را بر اساس معیارهای من تطبیق کنند.
2- نباید انتظار داشته باشم دیگران حتما قایل به معیارهای من باشند و اطرافیان را بر آن مبنا قضاوت کنند.
و ادعا کنم در غیر این دوصورت حتما آنها بد فی نفسه هستند.
اما خود من البته حق دارم بر اساس مبنای خودم قضاوت کنم، تغییر رفتار بدهم و تصمیم گیری کنم. ضمن اینکه بهتر است این قضاوت ها همراه با حسن ظن عقلانی هم باشد. در واقع تا جایی که زندگی را برای من ممکن کنند از این اعتقادات استفاده میکنم و بد هم نیست...
من درست فهمیدم؟ همه اینا منظورتون این بود که ادما همه پارادایم هایی دارن
و نباید دیران رو قضاوت کرد؟
خب اگه درست فهمیده باشم اون وقت قانون چی میشه؟