دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

دیالکتیک یک نافیلسوف

باید تکلیف خود را با بعضی چیزها روشن کرد

اینجا مجموعه ای از اندیشه های یک نافیلسوف معمولی را خواهید خواند. از نظر دادن دریغ نکنید...
نکته: مطالب این وبلاگ حتما با ذکر منبع یا نام نویسنده هستند؛ پس مالکیت مطالبی که بدون ذکر منبع آمده مربوط به همین وبلاگ میباشد:)
اینستاگرام: daily_dialectic

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۲۱ مطلب با موضوع «تحلیلی» ثبت شده است

مدت ها پیش این پست را در چنین شبی منتشر کردم. این را شاید بشود نوعی بررسی کارکرد شناسانه برای شخصیت های دینی بنامیم که خیلی هم اثر گذار و ریشه دارند... .

گاهی وقت ها به این آدم فکر میکنم و همیشه هم به یک نقطه میرسم: مقدس کردنش اشتباه است. درست همانطور که فکر میکنم مقدس کردن محمدابن عبدالله ص و کتاب معجزه اش اینگونه باشد. 

اینها به نظر من برای اینکار نیامده اند. نیامده اند که برای نامشان صلوات بفرستیم و جلدشان را ببوسیم. نیامده اند که با تحیر و شگفتی دربارشان حرف بزنیم. نیامده اند که هر چه میتوانیم در حاله ای از تقدس فرو ببریمشان و دست نایافتنی شان کنیم.

درست در نقطه مقابل و همان طور که در کتابشان آمده آنها آمده اند که بگویند میشود یک انسانی باشی که در بازار میگردد و با مردم حشر و نشر دارد، میخرد و میفروشد ولی اخلاق دارد؛ با بقیه مردم زندگی میکند ولی زندگیش دارای معنا و ارزش است و حاضر است با رعایت اعتدلال و عقلانیت حتی جان خود را در راه ارزش خود بگذارد و آنطور زندگی کند و آنطور بمیرد که اعتقادش است. آمده اند که بگویند -اگر پایمان را جای پایشان بگذاریم- تا معراج هم میشود رفت. آمده اند که بگویند انسان میتواند در حالیکه این دنیایی است و همینجا زندگی میکند در آن غرق نشود و گاهی به آن از بالا هم نگاهی بیاندازد، از جایی که درآن بوده و در آن هست و از جایی که باید به آن برود بپرسد و همینطور هرجایی و هرزه اوقاتش بی آنکه بداند سپری نشود. 

تقدس همیشه همراه می شود با نوعی دست نیافتنی بودن. کاری که باید بکنیم در وهله اول همین است، تقدس زدایی در کنار حفظ حرمت و احترام. باید این ها را بشدت در دست رس و شدنی دید. آن هم نه در حرف بل در اعتقاد و باور قلبی. اینطوری که بشود آن ها هم کارکردشان را دوباره پیدا میکنند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۹

- بقیه جوامع دنیا را حقیقتا آنقدری ندیده ام که بتوانم اظهار نظر کنم. جامعه شناس هم نیستم، لذا شاید پشتوانه علمی هم نداشته باشد ولی به نظر میرسد که در برخی جوامع جهان سومی چیزی شبیه به دین بر اذهان مردم حکومت میکند. این را که من بررسی میکنم بیشتر یک جور ایدئولوژی است تا ایمان صرف. یک جور ایدئولوژی که البته آمیخته شده با حس ناامنی و نگرانی دائمی راجع به معیشت. شیوع فقر مادی و ناامنی های اجتماعی و ضعف در تضمین حقوق مدنی هم به این نگرانی ها دامن میزند. 

همین نگرانی ها به نظر من مانع بزرگی سر راه متمدن شدن است. به نظرم علامت خوب یک انسان متمدن آگاهی باپشتوانه است. آگاهی نیاز به صرف زمان و ذهن آزاد از دغدغه دارد. هزینه هم دارد. یعنی باید مثلا پول خرج کنی، کتابی بخری و جدی بنشینی گوشه ای و مطالعه اش کنی و برای فهمش وقت بیشتر و مطالعه بیشتر کنی و این روند، نیازهایی دارد که مانعش همان نگرانی های دائمی است.

از طرفی انسان ها هیچ وقت کلا ناآگاه نمیشوند. فقط در شرایطی که عرض شد میروند و آگاهی را از راه های ساده تر، دم دستی تر، کم هزینه تر و کمتر جدی بدست می آورند. مثلا سخنان یک مرد دین یا اخبار رادیو تلویزیون را گوش میدهند -یعنی مبتذل ترین و بی اعتبار ترین روش ها روی کار می آید. - آگاهی مردم اصطلاحا سطحی و بی پایه میشود و درواقع می شود آگاهی های بی پشتوانه. نتیجه اینکه احساسات آن ها در تصمیماتشان نسبت به عقلشان غلبه می یابد. 

از قضا معمولا حاکمان هم در این شرایط به این مساله دامن میزنند. فقر مالی و افزایش نگرانی ها. د  کنار این ، کار ایجابی هم میکنند! ایدئولوژی را از طریق راه های دم دستی و کم هزینه القا میکنند. 

راحت ترین مردم برای حکومت، مردم احساساتی و کم اطلاع اند. به راحتی میتوانی هر چیز وحشتناکی را با استدلالات بی پایه برایشان موجه نشان دهی؛ حقوقشان را بگیری و آن را خواست اکثر مردم قلمداد کنی؛ هر جور رفتار غیر اخلاقی و زشت را از طریق نیروهای انتظامی با عنوان لازم برای حفظ امنیت روانی مردم روا بداری، از دشمنان خودساخته هراس افکنی کنی و خود را در دفاع از آن ها قهرمان نشان دهی؛ دین را که از لطیف ترین تجربیات انسان ها آمده و قرار است لطیف ترین تجربیات آن ها را رقم زند تبدیل به حامی یک ایدئولوژی بی ارزش برای توجیه رفتار این و آن کنی و ... .

این سیکل فقط با آگاهی ضامن دار مردم از بین میرود. اولین قدمش هم آگاهی از جهلی است که گرفتارند. یعنی خروج از جهل مرکب و یقین های احمقانه و سطحی. لذا میبینیم که این را ارباب قدرت در این جوامع خیلی حساس اند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۳۵

ببینید غریزه بسیار قدرتمند و مشهودی در نوع انسان هست که باعث حفظ ذات و دوری از رنج و کسب حداکثر قدرت و لذت می شود. از این باب میگویم غریزه است که این را در تمام کودکان و در تمام سنین مختلف مشاهده میکنیم. یعنی می بینیم که آن ها نیازهای خود را از طریق گریه کردن اعلام میکنند، وقتی میترسند بدنشان منقبض می شود و در سنین بالاتر به پدر مادر پناه میبرند و وقتی کاری را به آن ها میسپاری تا لذتی را در آن برایشان تعریف نکنی انجام نمیدهند.

به نظر میرسد -طبق مشاهدات- این قانون را میتوان به دیگر موجودات زمینی هم نسبت داد و آن را به کل طبیعت هم تسری داد. در کل طبیعت هم میبینیم که موجودات دنبال حفظ ذات خود و حداکثر امنیت و آرامش، و حداقل صرف انرژی هستند. البته هم اگر غیر از این بود انواع مختلف هرگز نمیتوانستند به بقا ادامه دهند.

لذا به نظر میرسد قانون طبیعت این است. اما انسان ها در ارتباطات خود با هم دچار پیچیدگی های حاصل از روابط اجتماعی می شوند. جالب است که این پیچیدگی ها در سطوح پایین تر در حیوانات دیگری که گروهی زندگی میکنند هم دیده می شود. این ها باعث میشود قواعدی وضع شود. این قواعد علی الظاهر از طریق حفظ آرامش و صلح و امنیت کمک میکنند تا حداکثر حفظ ذات و لذت برای افراد بیشتری فراهم گردد. 

بسیاری از فلاسفه ریشه تمامی گرایشات و رفتار انسان ها را در همین غریزه لذت جویی میبینند.

گرچه این میتواند تا حد زیادی از قدر و ارزش انسان ها بکاهد ولی همه ما با عباراتی مانند لذت خوردن و آشامیدن، لذت عبادت، لذت ازدواج، لذت مادر/پدر شدن، لذت روابط جنسی، لذت سفر و ... آشنا هستیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۶

- میدانید چرا در اکثر مواقع بحث و جدل بر سر مسائل بنیادین بی فایده و بی سرانجام میماند؟

- جهان بینی فرد مقوم مهمترین اعتقادات اوست. در عمل به نظرم فقط عقل نمیتواند ملاک شود. هر فردی قائل به یک الگوی جهان شناسی است و هر فردی جهان را به گونه خاصی میبیند. یعنی در یک بحث فلسفی باید قبل از اینکه جواب سلام فرد را بدهید اول ببینید که او در مسائل معرفت شناختی و وجود شناختی هر کدام چه معتقداتی دارد و قائل به چه فلسفه ای است. 

برای مثالی ساده: دکارت بر اساس نوع نگاهش به دنیا قائل به اختیار برای انسان بود در حالی که اسپینوزا بر اساس نگاه وجود شناختیش اصلا "نمیتوانست" حتی قائل به اختیار خدا هم باشد چه رسد اختیار انسان! همین مثال ساده نشان میدهد که چقدر فلسفه یک انسان میتواند در معتقدات و اخلاقش اثرگذار باشد. حالا شما افرادی را در نظر بگیرید که بی توجه به این مسائل شروع به بحث کنند! این ها اصلا زبان هم را نمیفهمند و اصلا ممکن است اصطلاحاتی که استفاده میکنند برای هر کدامشان معانی کاملا متفاوتی داشته باشد و طبعا بحثشان هم ابتر می ماند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۵۶

گاهی وقت ها -پیش آمده برای شما هم شاید- واقعا مثل این است که دست و پای آدم را بسته اند...

یعنی میبینی که شرایط دارد بد میشود و میبینی پای شری به زندگی خودت و عزیزانت باز شده و همینطور دارد پیشتر می آید ولی هیچ کاری هم از دستت بر نمی آید. با چشمان نگرانت روزهای سخت پیش رو را میبینی ولی نگرانی تنها کاری است که میتوانی بکنی. هر چه این در و آن در هم میزنی بی فایده است.

این روز ها و این اوقات نماینده اوج ضعف و تنهایی نوع آدم است. بعضی ها میگویند خدا را شکر که در این مواقع سخت، خدا هست و بعضی دیگر میگویند خدا ساخته همین اوقات سخت است و تاریخ بخوبی نشان میدهد که هر وقت اوضاع سیاسی و اقتصادی مردم سخت تر شده مردم بیشتر به معتقدات عرفانی و آن جهانی روی آورده اند.

تاریخ یهودیت را که میخوانم از حجم وامی که #مسیحیت از آن گرفته حیرت میکنم و همچنین اسلام را که چقدر از فلسفه و تاریخ و اخلاق این هر دو وام گرفته. بعضی ها البته جور دیگری تفسیر میکنند و میگویند این ها ریشه مشترک ادیان و نشان حقانیت آن هاست...

حقیقت چیست؟ الله اعلم:/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۷

معماری سنتی در یک کلام میشود "عشق بازی با آب و نور"

و واقعا جای این هست که اگر آنقدری اعتماد به نفس و قوت نداریم که باز هم به آن برگردیم، لااقل بعضی از المان ها و تکه ها را در خانه هامان زنده کنیم.

شیشه های رنگی و پنجره های مشبک یا گلدان های پر از گل و یک حوض کوچک مطمئنا هزینه شان از ساخت یک اپن آشپزخانه -بی اصالت- کمتر خواهد شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۴۱

تواضع در بیان، فضیلت بزرگی است. بعضی ها چنان  قاطع حرف میزنند و چنان مطمئن موضع میگیرند که عمق سطحی بودنشان را نشان میدهد و اینکه قطعا از وانفسای تضارب و تعدد حتمی آرا در موضوع بیخبرند...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۰۰

رابطه غریبی هست بین تعداد افراد و کیفیت اخلاق. طبق تجربه شخصی -و نه لزوما یک ارتباط ضروری- در هر صنف و گروهی که تعداد بالاتر میرود معمولا معدل اخلاق کمتر می شود، و تعداد وقایعی که انگشت را بر دهان میخشکاند هم زیادتر...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۵۸

اگر این همه آدم بیکاری که تفلسف را عمق های غیر واقعی و انتزاعی داده اند این همه انرژی و زمان را برای بهتر شدن جهان و شادی افزایی و غم زدایی از آن گذاشته بودند به نظرم حاصل بیشتری از عمرشان برده بودند؛ جهان هم جای بهتری میشد...

پ.ن: من با تفلسف و تعقل حقیقتا مخالفتی ندارم. من با فلسفه به عنوان کرسی دانشگاه، شغل، بهانه مرید پروری و طرفدارآوری، تنها دغدغه اصلی زندگی یک انسان و زمانی که مسائلش از زندگی آدم های واقعی دور میشود مشکل دارم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۱۳

.

همیشه حضور زنان به مردان، دل و جرات میدهد...

پ.ن: واقعا چقدر همه چیز در غریزه غوطه میخورد و چقدر بی در نظر گرفتن آن، هر تحلیلی سطحی و غیرواقعی است... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۳۰

بله! درسته که مطالعه و خوندن خیلی مفید و راه گشاست ولی به قول پیرمردی که اخیرا هم کلام بودیم، هیچ کسی نمیتونه با خوندن کتاب، مدال تو کاراته بیاره.

تجربه مبتنی بر مطالعه، بهترین راه کسب مهارت تو هر زمینه ایه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۹

یادم میاد دوران دبیرستان یه همکلاسی داشتم که اعتقادات کاملا متفاوتی داشت و من همیشه با دید تحقیر و با یه حس بد نگاهش میکردم. اما حالا که درست نگاه میکنم میبینم که ایشون نسبت به من در سطح بالاتری بوده، و این من بودم که پایین تر بودم. چرا که اعتقادات ایشون مبتنی بر یک معرفت و یک انتخاب بود در حالی که من فقط بر اساس خوب و بد برامده از جامعه اطرافم و بصورت منفعلانه اعتقاداتم رو انتخاب کرده بودم. معرفت و انتخاب حتما از انفعال و جزمیت با ارزش تر و انسانی تره...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۷

به نظرم میرسد که موضوع جنسیت فقط در مسائل فیزیولوژیک خلاصه نمیشود. درست که نگاه میکنم اساسا دو نوع مختلف از انسان ها را میبینم. نمیتوانم بگویم که دو نوع کاملا مختلف هستند که به خاطر شباهتشان هر دو را انسان نامیده ایم -چون این را افراط میدانم- ولی دونوع مختلف از طرز تلقی و تفکر و دو نوع مختلف از جهان بینی را تشخیص میدهم. 

زنان اساسا جهان را متفاوت از مردان می بینند و طرز بینش و اندیشیدنشان مختلف است. 

من اگر زن بودم -حالا که تساوی در حق حضور و تصاحب جایگاه های اجتماعی وسیاسی مطرح شده و حتی تا جاهای خوبی هم عملی شده- این بینش و نگرش فلسفی و جهان بینی زنانه را هم پیگیری میکردم. حالا که همه فلاسفه و تئوری پردازان موثر و عمیق تاریخ مرد بوده اند نوبت زنان است که جهان را از زاویه زنانه شان ببینند و تفسیر خود را ارائه دهند. الان نوبت به مرحله ای رسیده که زنان با افتخار تمام آنچه ماهیت زنانه شان را میسازد بی هیچ ترس و ملالی بروز دهند. زن بودن دیگر الان یک انسان بودن دست دوم تلقی نمیشود و این را باید همه زنان بفهمند، باور کنند و بخشی از زندگیشان را بر این اساس بسازند. به نظرم الان زمان آن است که زنان از زاویه خودشان جهان را نگاه و تفسیر کنند و این وابستگی فلسفی به مردان را کنار بگذارند. من مطمئنم که جهانی کاملا متفاوت و چه بسا نزدیک تر به خیر تفسیر خواهد شد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۱۰

در هر حال انسان خردمند کاری با حکومت و سیاست ندارد. مشارکت سیاسی فقط  موجب گرفتاری است و اوقاتی را از انسان می­گیرد که می­توان در جستجوی لذت روحانی بهتر از ان استفاده کرد. -نظر اپیکوریان درباره سیاست-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۷

سفر یکی از مهمترین منابع معرفتی انسان هاست. اما  به نظرم میرسد که مهمترین بخش آمادگی برای یک سفر خوب انتخاب همسفر و البته کسب مهارت سفر است.

آدم های خوش سفر:

اول از همه برای سفرشان دلیل و هدف دارند.

بعد از آن و قبل از سفر راجع به مسیر و جاهایی که باید دید برنامه ریزی میکنند.

همیشه لبخند میزنند. حتی وقتی کارها خیلی سخت میشود. 

همیشه آماده به انجام کارها هستند، ظرف ها را میشویند، آتش را روشن میکنند، در پخت غذا کمک میکنند، چیزها را از ماشین می آورند و ... . 

همیشه خوش برنامه اند، سر قول و قرارشان میمانند و کسی را معطل خودشان نمیکنند.

وقتی با نظرشان مخالفت میشود اخم و تخم و غر و لوند نمیکنند.

بحث های ناراحت کننده و بی مورد پیش نمیکشند.

آدم های خوش سفر در سفر تا میشود لذت می برند و تجربه کسب میکنند و نمیگذارند اتفاقات بی ارزش، سفر را خراب کند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۲

به نظر میرسد مهمترین ویژگی تمدن غربی که باعث گیرایی و پذیرش خیلی گسترده و آسانش شده، عینی بودن و قابل لمس بودنش است. 

درست در نقطه مقابلش، ادیان و کلا تمدن های شرقی است که وجهه های انتزاعی زیاد دارند و درک و لمسشان صبر و حوصله زیادی میخواهد...

حتما میدانید که طبیعتا آدم ها مفاهیم عینی را خیلی راحت تر از مفاهیم انتزاعی میفهمند و میپذیرند. 

فیلم ها و تصاویر، محصولات قدرتمند تبلیغاتی، موسیقی ها و سخنرانی ها، دست آوردهای صنعتی و رفاهی، ساختارهای قدرتمند مدیریتی و اداری، پیشرفت های پزشکی و بهداشتی و همه و همه به شدت قابل لمس و دم دستی اند. 

حتما تصدیق میکنید که حضور یک تلویزیون در یک خانه، بارها و بارها بیشتر از موعظه ها،داستان ها، افسانه ها و کتاب های قطور و بلند عرفانی شرقی، قابل لمس و ارتباط است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۸

آدم اخلاقی باید اول از همه پیش درگاه خودش روسفید باشد. آخر محال است کسی خودش را دوست نداشته باشد و محال است کسی از وجود خودش خرسند نباشد و بتواند به دیگران خوبی کند...واقعا نمیشود...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۸

کتاب به عنوان یک مفهوم کلی، مقدس ترین موضوع عینی و قابل لمسی است که من تا به حال تجربه کرده ام.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۲

به هر کجا که درست نگاه میکنم حضور پرزور و رنگ رنج را میبینم. محال است این جهان بر اساس فهمی که ما از عدل داریم بنا شده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۲۱:۱۳

امروز بعد از مدت ها دوباره یه چرخی توش زدم... نخیر! این جعبه هنوز جعبه احمق هاست...

دم همون کتاب و موسیقی و فیلم خوب گرم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۳

ویل دورانت در تاریخ تمدنش مینویسد: تمدن یعنی وقتی مردمی کمی خود را از فکر معاش و قوت و غذا آسوده کنند و به فلسفه و هنر بپردازند. سوای اینکه این نیاز به تدابیر سیاسی و اقتصادی و امنیتی پایدار دارد؛ نهایتا ما انسان های متمدن را از میزان توجهشان به زیبایی لوازم منزل و لباس هایی که میپوشند میشناسیم. از هنرهای دستی و توجهشان به نگارش و استفاده از رنگ در زندگی روزانه...

(نقل به مضمون بود-ج 1)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۱:۴۸

بنظرتان برای شناخت یک انسان راهی بهتر از شناخت کتابخانه شخصیش هم هست؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۳

خدای هر کسی همان چیزی است که میشناسد و درک میکند. نه کمتر و نه بیشتر. این خیلی مهم است.

از این بابت فهم این گزاره مهم است که ما گاهی خودمان را برای خودمان به چیزی متفاوت از چیزی که ایمان داریم مومن نشان میدهیم. مثلا خدای کتاب های دینی یا خدای دوستانمان یا هر وصفی از خدایی دیگر؛ و این ها همه زمانی که دچار شری میشویم یا اقبالی به ما رو میکند رنگ میبازد.خدایی که ما میشناسیم در ناخداگاه ماست و زمانی از پشت این پرده سرک میکشد که ما دچار انفعال هستیم و در ناخوداگاه خود قرار داریم...

لذا باید ببینیم چه خدایی را میشناسیم نه اینکه چه خدایی را به ما معرفی کرده اند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۰

اعتماد به نفس پایین، عزت نفس بالا...

وقتی با هم در جایی جمع میشوند بدبختی به بار می آید...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۶

به این دنیا نیامده ایم که از دیگران تایید بگیریم. تایید طلبی بیماری رنج آوری است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۸

وقتی کسی به شما میگوید "مغالطه میکنی"؛ منظورش "غلط کردی" نیست!! هیچ جای ناراحتی هم ندارد...

شاید واقعا مغالطه ای منطقی در کار بوده باشد...

نکته تستی: مغالطه ای هم داریم به نام مغالطه ی "مغالطه میکنی".

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۱۶:۴۲

نمیشود معیار را فقط بر بُروز گذاشت. گاهی آنان که کمتر بُروز میدهند، احساسات عمیق تر، پایدارتر و حتی زیباتری دارند...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۲۱:۰۷

یک چراغ روشن برای من:

چیزی که برای من روشن شده اینکه آن چه خدا مینامیم نباید موجودی در کنار بقیه موجودات یا اصطلاحا متشخص باشد. 

اما من یکی که در هر حال نوعی آگاهی و حساب کتاب را در اطراف خودم حس میکنم. یعنی برای من مشهود و واضح است؛ بی اینکه لازم ببینم حتی برای خودم تبیین عقلانیش کنم؛ هر چند که متمایز از چیزهای دیگری که درک میکنم هم نباشد...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۶

آیا از اسلام قرائت تروریسم خیز میتوان داشت؟ بله

آیا ازبقیه ادیان و ایدئولوژیها قرائت تروریستی میتوان داشت؟ بله

آیا تمام قرائت ها از اسلام -یا دیگر ادیان- لزوما تروریستی هستند؟ خیر

نتیجه: ؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۵

متن مقاله کوتاهی که برای یکی از نشریه های دانشگاه اصفهان نوشته شد:

دریافت فایل
عنوان: چگونه باید زیست
حجم: 186 کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۵:۵۰