زنانگی
به نظرم میرسد که موضوع جنسیت فقط در مسائل فیزیولوژیک خلاصه نمیشود. درست که نگاه میکنم اساسا دو نوع مختلف از انسان ها را میبینم. نمیتوانم بگویم که دو نوع کاملا مختلف هستند که به خاطر شباهتشان هر دو را انسان نامیده ایم -چون این را افراط میدانم- ولی دونوع مختلف از طرز تلقی و تفکر و دو نوع مختلف از جهان بینی را تشخیص میدهم.
زنان اساسا جهان را متفاوت از مردان می بینند و طرز بینش و اندیشیدنشان مختلف است.
من اگر زن بودم -حالا که تساوی در حق حضور و تصاحب جایگاه های اجتماعی وسیاسی مطرح شده و حتی تا جاهای خوبی هم عملی شده- این بینش و نگرش فلسفی و جهان بینی زنانه را هم پیگیری میکردم. حالا که همه فلاسفه و تئوری پردازان موثر و عمیق تاریخ مرد بوده اند نوبت زنان است که جهان را از زاویه زنانه شان ببینند و تفسیر خود را ارائه دهند. الان نوبت به مرحله ای رسیده که زنان با افتخار تمام آنچه ماهیت زنانه شان را میسازد بی هیچ ترس و ملالی بروز دهند. زن بودن دیگر الان یک انسان بودن دست دوم تلقی نمیشود و این را باید همه زنان بفهمند، باور کنند و بخشی از زندگیشان را بر این اساس بسازند. به نظرم الان زمان آن است که زنان از زاویه خودشان جهان را نگاه و تفسیر کنند و این وابستگی فلسفی به مردان را کنار بگذارند. من مطمئنم که جهانی کاملا متفاوت و چه بسا نزدیک تر به خیر تفسیر خواهد شد...
من همیشه دلم میخواست راجع به مفهوم "واقعا و با همه وجود زن بودن و پذیرفته شدن"حرف بزنم ولی عبارتی که همیشه به ذهنم میومد "تمامیت زنانگی یک زن "بود که چون خودم را یاد "تمامیت ارضی "مینداخت و بعدش مفهوم مالکیت مطرح میشد از بکار بردنش اجتناب مبکردم ولی عباراتی که شما در متنتون بکار بردین مثل "تمام آنچه ماهیت زنانه شان را میسازد و بینش و نگرش فلسفی و جهان بینی زنانه " واقعا عبارتهای خوبی هستند که حالم را از اون جهت که تا حد زیادی مفاهیم ذهنم را منتقل بهتر کرد .
ممنون از شما