دیالکتیک را روش خودساخته سقراط میدانند. فارغ از اینکه آیا این مطلب صحت دارد یا نه، دیالکتیک نوشتاری روش بسیار سودمندی در استدلال است. در دیالکتیک خودت را مجبور میکنی که جای طرف مقابل فکر کنی، مجبور میشوی با خودت بگویی: اگر من جای منتقد خودم بودم به چه چیزهایی فکر میکردم و چه چیزهایی برای من سوال برانگیز بود.
و جالب اینجاست که در این فرایند مجبور هستی به جای آدم های مختلف فکر کنی، مجبوری پایت را در کفش خیلی ها بکنی و نظریه ات را با ارزش ها و قواعد فکری آنها داوری کنی؛ این مدارای آدم ها را خیلی خیلی زیاد میکند.
حالا اگر دیالکتیک گفتاری را در مباحثه و گفتگو انتخاب کنی این میشود نور علی نور! مستقیم با منتقدین هم داستان شدن و هم کلام شدن، کم و کاستی های آدم و نظریاتش را بر آفتاب می افکند. این است که میگویند در تنهایی فکر کردن، آدمی را جسور و شیر صفت میکند اما نشر آن ها ضعف آن ها را برملا می کند و جسارت و شیرصفتی را با تواضع و بینش عمیق تر جایگزین میکند.
دیالکتیک خیلی به اخلاق نزدیک تر است، شاید برای همین باشد که سقراط این همه اخلاقی زندگی کرد و این همه اخلاقی مرد...