موهبت زن بودن
گاهی وقت ها فکر میکنم زن بودن چقدر موهبت ارزشمندیست. نمیدانم چرا و چطور؛ اما حسم میگوید که نگاه زنانه نگاه رنگین تری است؛ حس میکنم آن ها خیلی راحت تر میتوانند از زنده بودنشان زندگی در بیاورند. آن ها انقدر خود را غرق در جزئیات و ظرافت ها میکنند که دیگر کل صحنه را یکجا نمی بینند؛ و شاید این مخصوص زندگی باشد اما هر چه هست میدانم ک زندگی تنها چیزیست ک جزئیاتش از خودش عمیق تر و حتی وسیع تر است. حتی جزئیاتش میتواند همه اش را در بر بگیرد و گاهی آنچنان در این کار پیش رود ک دیگر چیزی از آن باقی نگذارد. این ها را زنان بهتر میفهمند، این را از لذت مادری که به لبخند کودک دلبندش خیره بود حس کردم. ای کاش می شد مادر باشم؛ هر انسان ذی شعوری ک مادر بودن را از دور هم که شده نظاره کند، اعتراف خواهد کرد ک بهشتی که میگویند همین جا و زیر پای مادران است، زمانی ک به اولین لبخند فرزندشان نگاه میکنند و وقتی ک اولین بار فرزندشان به آن ها مادر میگوید.نمی دانم کدام یک از لذت های بهشت توصیفی -از هر دینی ک باشد- را سراغ دارید که بتواند گوشه ای از لذت مادر بودن باشد. محرومیت از این احساس محرومیت بزرگیست...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.